پیگملیون بیش از هرجا در ادبیات و هنرهای نمایشی موضوع الهام بوده است. شاید این امر به آن سبب باشد که در هر دوره موضوعی برای مناقشه در این اثر یافت میشده است، و شور و هیجان تفکر انتقادی در ادبیات نمایشی تأثیر منقلبکننده بیشتری دارد.

آگوست ویلهلم ایفلند در نقش پیگملیون، نقاشی از آنتون گراف به سال ۱۸۰۰
اصولاً چنین بنظر میرسد که
شکسپیر در بازنمایی شخصیت عشاق داستانهای خود از اوید هم الهام گرفته است. یکی از مشابهتها در صحنه پایانی نمایش
حکایت زمستان رخ میدهد که ملکه
هرماینی، که برای سالها مرده تصور میشد، به زندگی برمیگردد. در نقد این نمایش و مکالمات درون متن، برخی معتقدند که
شکسپیر تأثیر نافذ کلام و قدرت اقناع زن را دستمایه فرازهای مهمی از این داستان قرار داده است.

صحنهٔ زنده شدن هرماینی در تئاتر «حکایت زمستان» اثر ویلیام شکسپیر، اکنون در کتابخان شکسپیر فولجر
در عصر روشنگری، نسخهٔ اپرای
ژان ژاک روسو (۱۷۶۲)که اقتباس از این افسانه اوید بود، در صحنۀ جان گرفتن مجسمه، مداخله الاهگان نقشی ندارد و ضربههای کاردک مجسمه ساز است که مجسمه را زنده میکند. در ادامه، مجسمه فرایند خودآگاهی را میپیماید، مفهوم «من» را درک میکند و با مشاهدهٔ دیگر مجسمهها ابراز میکند که آنها «من» نیستند. اما زمانی که به سوی
پیگملیون برمیگردد و او را نظاره میکند آنچه را مشاهده میکند چنین بیان میکند: "من"!
اثر هنری به مثابه آئینه هنرمند؟

جلد اپرای پیگملیون در اجرای ۱۷۷۲ (نخستین اجرا) در بروکسل
در پیگملین
برنارد شاو (۱۹۱۴)، روابط طبقاتی در جامعه و مناسبات زنان و مردان دستمایهٔ تئاتر میشود. درشرح این اثر بارها نوشته شده است که
برنارد شاو پایان این داستان را آنگونه که در تئاتر اجرا شد به تصویر نکشیده بود؛ در روایت شاو،
الایزا استقلال نویافته خود را پاس میدارد و از زندگی
پروفسور هیگینز خارج میشود تا سرنوشتش را به دستان خود بسازد. در اجرای تئاتر، و بعدها در اقتباس سینمایی آن در «
بانوی زیبای من»، با ماندن
الایزا، پایانی خوش برای داستان رقم میخورد... البته به استنباط کارگردانان این آثار!

پوستر تئاتر پیگملیون نوشته برنارد شاو، طراحی می ویلسون پرستون، مکان اجرا تئاتر هوفبرگ وین، ۱۹۱۳