مخاطب گرامی
سخه نوشتاری این نشست بر اساس تصاویر ارائه شده توسط سخنرانان تنظیم شده است؛ بنابراین، برای درک بهتر مطالب و مشاهده تصاویر، پیشنهاد میکنیم ویدئوی نشست را نیز مشاهده نمایید.
کاوه رشیدزاده: ... قطعۀ جالب دیگری، آخرین قطعهای که برایتان میگذارم، از همان مقم مقه است که نام جالبی دارد: «مارش پارسی»؛ با الهام از
ایران درحالیکه اصلاً نمیدانستند چه واقعاً از
ایران است. ولی آقای مقم مقه با تخیلش مارش فارسی را ساخته است. برای شروع این را گوش میکنیم. [پخش موسیقی]. خب، اگر اجازه بدهید شروع کنیم.
مبینا گروسی: به نام خدا. سلام عرض میکنم خدمت استادان محترم و دانشجویان گرامی. امروز ششمین جلسه از
سلسله نشستهای باغخوانی است. این سلسلهنشستها با همکاری
انجمن علمی معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی و شرکت متنآویس برگزار میشود. بنده مبینا گروسی، عضو انجمن معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی، هستم. ضمن عرض تشکر از جناب آقای دکتر جورابچی و جناب آقای دکتر رشیدزاده برای حضور در این گفتوگو، از ایشان خواهش میکنم که جلسه را شروع کنند. خیلی ممنونم.
مروری بر نشست پنجم: ورسای لویی چهاردهم
کاوه رشیدزاده: خیلی ممنون. خب جلسۀ گذشته را با این تصویر به پایان بردیم و اگر خاطرتان باشد، بخشهای درشت و اصلی
باغهای ورسای را با آقای دکتر جورابچی مرور کردیم و در مورد ساختار این باغ، بهطور کلی، صحبت کردیم و ارتباطش با شهر را دیدیم و بعد،از خود کاخ بهسمت باغ و بعد پارترهایی که کنار کاخ بودند آمدیم. در دو محور اصلی شمالیـ جنوبی و محور شرقیـ غربی که ظاهراً تا ابد ادامه دارد، نشان دادیم که چگونه اهداف لویی چهارده به کمک همراهانش
لونوتر ــ باغساز اصلی این باغ و باغهای دیگر ــ
لوبرن، لوییلوو، معماران و خلاصه نقاشها، مجسمهسازها، ادبا، اهالی علم و ... باعث شدند آن تصویری که لویی چهارده میخواهد برای حکومت خود، که سلطنتی مطلقه و خردمندانه و متعادل است، تولید کند.
فضاهایی که با هم دیدیم همین محور اصلی، راه اصلی،کانال بزرگ آب که شکل صلیبی داشت، بود. اینجا میتوانیم ارتباط شهر و کاخ را ازطریق کورتی که بین شهر و کاخ برقرار است ببینیم و بعد فضاهای اطراف کاخ را داریم. امروز، بهطور عمده و تفصیلی، میخواهیم در مورد بیشههایی که جلوی کاخ قرار دارند صحبت کنیم. وقتی که از عکس هوایی و از دور به این بیشهها نگاه میکنیم، واقعاً بیشهاند و یکسری درخت بهصورت متراکم کنار هم قرار گرفتند. در هرکدام از بیشهها فضا جور متفاوتی خالی شده و امکان شکلگیری باغی تمدار یا دارای مضمون و سناریو و داستان و هر ایدهای که میتواند داشته باشد اینجا فراهم است. قسمتبندیها هم مشخص است. ما امروز میخواهیم این بیشهها را کمی برایتان باز کنیم و نتیجه بگیریم که بهلحاظ مفهومی چه ارتباطی با کاخ دارند، در کل باغ ــ
باغهای ورسای به مفهوم بزرگترش ــ چه نقشی دارند، و چه تجربهای را برای مخاطبان مختلفی که این مجموعه در نظر گرفته میسازند.
مقایسۀ الگوی باغ در ایران و اروپا
با یک تحلیل شروع کنیم: همانطور که میبینید، این بیشهها تودۀ متراکمی از فضای سبز است که در جاهایی فضا خالی شده است. دوستانی که معماری منظر میخوانند این الگو یا کهنالگوی اروپایی را میشناسند. آیا کهنالگویی که در اینجا به کار رفته است برای کل باغ ورسای هم این موضوع صادق است؟ یعنی ما مجموعۀ بزرگی داریم که اطرافمان را جنگلی اشغال کرده است و باید آن جنگل را مهار و فضا را خالی کنیم که بتوانیم آن باغ را بسازیم؛ درست عکس الگوی باغ در
ایران. میدانیم در الگوی باغ در
ایران ما با دشتی که عموماً خشک است طرفیم و در آن دشت خشک، به کمک تکنولوژی قنات میآییم محدودۀ مشخصی را به باغ تبدیل میکنیم. آن محدوده سبز و آباد میشود و در واقع، آن بیشه در دل یک دشت شکل میگیرد؛ ولی اینجا برعکس است. اگر به کل باغهای اروپایی نگاه کنیم، تقریباً همهشان در چنین زمینهای شکل میگیرند ــ زمینهای که اطرافمان پر از فضای سبز است، درختان فراواناند، جنگل به خودی خود مدام رشد میکند ــ زیرا اقلیم به این شکل است ــ و برای ایجاد باغ، ما باید فضا را خالی کنیم تا بتوانیم باغی را که میخواهیم به وجود بیاوریم.
در واقع، این بیشهها مثل مینیاتورهایی از همان الگوییاند که دارند تکرار میشوند. انگار که آن کهنالگو را ریز کردیم و بعد با تکرار آن چندین باغ را در کنار هم قرار داریم که همهشان از همان ایدۀ خالی کردن فضا بین انبوه درختان شکل گرفته است. با این مقدمه میتوانیم از قسمت شمالی شروع کنیم. فکر کنم این ... [آبنمای] نپتون آخرین مقرمان بود که دکتر جورابچی توضیح دادند.
بوسکه/ بیشههای ورسای
دو تا بیشه داریم که کشیدگیشان شمالیـ جنوبی است و اگر خاطرتان باشد، روی شیب است. خود کاخ در بلندی قرار دارد. همانطور که صحبت کردیم باغها بهسمت شمال، جنوب و غرب سرازیر میشوند. فوارهها قرار است کار کنند، همه را به وجد بیاورند و تحت تأثیر قرار بدهند. در شیبی که بهسمت بالا میرویم، دو محدوده/ دو بیشه داریم که بهصورت شیبدار در آن ساخته شدهاند.
بوسکۀ سهفواره
[اشاره به تصویر] بیشۀ اول بیشۀ «سهفواره» یا «سهآبنما» است. ایدۀ خیلی سادهای دارد و خود اسمش دارد میگوید: سه آبنما هستند که دارند در شیب و در محور خطی سادهای عمل میکنند. اینجا میبینیم در ابتدای مسیری که ما داریم طی میکنیم آب در وسط قرار دارد و بعد دوباره در مسیری وسط میآید. یکی از حوضها دایرۀ کامل و دیگری مربع، و دیگری هشتضلعی است. اشاره به هندسه است. هندسه آنقدر در این دوران اهمیت دارد که خود این اشکال سادۀ هندسی بهانهای است برای اینکه یکی از این بیشهها اسمش را از همین چندضلعیها یا دایره و مربع و هشتضلعی بگیرد.
فوارهها در جزئیاتشان طراحی متفاوتی دارند. از یکیشان آب بهصورت مرکزی ساتع میشود، در یکی آرکی ایجاد میکرده و در دیگری، چندین فواره، که با یک فوارۀ مرکزی فرم ستارهای یا صلیبی را ایجاد کردهاند، آن را احاطه کردند. [اشاره به تصویر] روی نقاشیای که در دوران لویی چهارده کشیده شده کمی زوم میکنیم. دوستانی که حضور دارند تصاویری را هم که دکتر جورابچی گرفتند در سمت راست میبینند. آب دارد در سه ارتفاع پایین میآید و ارتفاع فوارهها متفاوت است. متریالی هم که دارد جوری کندن زمین است. همۀ متریالی که با آن پر کردهاند از دریا آورده شده است. صدفهای مختلف، سنگ و بهظرافت حجمی دریایی ایجاد کردند که جانور صدف است. اینها در تصاویر دکتر جورابچی بهتر دیده میشوند. در اطرافمان هم دیوارهای است که با درختانی ایجاد شده که پیچ خوردند. بیشۀ بعدی را دکتر جورابچی با مقدمهای که صلاح میدانند توضیح میدهند.
کیوان جورابچی: دیشب تقلبی کردیم و قرار شد بعضی از این بیشهها را ... واقعاً باید نامشان را بیشه بگذاریم؟ بوسکه؟
کاوه رشیدزاده: بوسکه جنگلی انبوه است و از ریشۀ بوئه یا چوب میآید و بیشه هم در واقع یعنی محدودۀ متراکم ...
کیوان جورابچی: باشد اما فکر میکنم نام خودش، بوسکه، بهتر است. قرار بود من پهلوی بوسکه سهفواره را که عنوانش «بوسکه د آرک دتریوم» است، یعنی بیشۀ طاق نصرت را بگویم. کاوهجان گفتند که من دربارۀ بیشۀ طاق نصرت صحبت کنم؛ ولی بامزه است که بگویم وقتی عکسهایم را دوباره نگاه کردم، دیدم من این را ندیدم. فکر میکردم که دیدهام. بنابراین از این عبور میکنیم. اینها زیادند و میرویم جایی که آن را دیدیم.
قبل از اینکه وارد یکی از این بیشهها شوم ترجیح میدهم همانطور، که آقای دکتر رشیدزاده گفتند، مطلبی مقدماتی را بگویم: در واقع، بیشهها/ بوسکههای مجموعۀ ورسای، از نظر طرح، حول دو خیابان که بهموازات خیابان اصلیاند سامان داده میشوند. این از نظر من مهم است. یکی از این خیابانها اینی است که دارید اینجا میبینید [اشاره به تصویر]، طبیعتاً بیشههایی که در اطراف آن قرار دارند. خیابان بعدی خیابانی است که در این نقطه [اشاره به تصویر] شکل خواهد گرفت و به آن سر خواهیم زد و بیشههایی که دارند اطراف آن شکل میگیرند. این از نظر ارتباط هندسی کلی این دو مجموعهای که در اطراف چمن اصلی بهصورت متقارن قرار گرفتهاند مهم است. [اشاره به تصویر] سراغ این خیابان میروم و بعد این بیشهای که در همین ابتدای بازی قرار دارد و بعد، آقای دکتر دربارۀ این یکی بیشه صحبت خواهند کرد.
منتهی بد نیست قبلش نکتهای را عرض کنم که در خلال حکومت لویی چهارده ورسای با 15 بوسکه تکمیل میشود و اینها، همانطور که دکتر رشیدزاده گفتند، از نقطهنظر کاراکتر کلی فضا و کاراکتر کلی منظر نقطهمقابل آن استخوانبندی گشوده و آن چشمانداز باز و آن فضای بیکرانی که تلاش کردند ساخته بشود هستند. این بوسکهها فضاهای محصورند و عرصههای بسیار کوچکی در درون آنها بهصورت فضاهایی که میشود در آن اپناسپیس را درک کرد دیده میشود. همچنین نقطهمقابل آن نظم صریح و اکیدیاند که در ساختار کلی پروژه دیده میشود. اگر در همین عکس هوایی مجموعۀ لیاوتهای متفاوت این باغبیشهها را مشاهده کنید متوجه میشوید که تنوع فراوان هندسی و حتی جاهایی خروج از هندسۀ خیلی رسمی خودش را نشان میدهد. نکتۀ مهم دیگری هم که بد نیست آن را ذکر کنم این است که نگهداری اینها خیلی گران است، فضاهای بسیار نفیسیاند که نگهداریشان گران بوده؛ بنابراین، در تمام سالهای گذشته خیلی تغییر کردهاند.
جزئیات و تجربۀ فضایی بوسکۀ سهفواره
[اشاره به تصویر] سراغ این خیابان برویم. در واقع، این خیابان دو نقطۀ کانونی مهم دارد. اسم خیابان باکوس و ساترن، دو خدای رومیـ یونانی، است. [اشاره به تصویر] همینطور این دو خیابان، یعنی خیابانی که دارید میبینید و خیابانی که بهموازات آن قرار دارد و در بخش شمالی است، در این چهارنقطۀ مهمی که به وجود میآورد ...
به این چهار نطقهای که بر روی این دوخیابان انتخاب میشود دقت بفرمایید. در آخر این بحث، سعی خواهیم کرد قدری بحثهای تحلیلی داشته باشیم. سرنخهایش را در همین بحثهایی که الآن میکنیم به دست خواهیم داد. این چهار نقطه ــ که به بهار، تابستان، پاییز و زمستان هم معروفاند و چهار مجسمه در آن قرار دارد ــ هندسهای را ایجاد میکنند که هرچند منطبق بر آن هندسۀ کلان است، ولی بههرحال چهار نقطۀ مهم را از آن هندسۀ کلان مارک میکنند. به چهار نقطه از نقاط آن هندسه بهصورت مضاعف تأکید میکنند. به سراغ خیابان باکوس و ساترن برویم.
[اشاره به تصویر] این تصویر از لحظۀ ابتدایی خیابان است؛ وقتی که از این نقطه جدا میشود. در این تصاویر میتوانید مستور بودن همۀ آن رخدادهایی را که در بوسکههای کناریاش قرار دارد کاملاً مشاهده کنید. البته نقاط مارکشده در این تصویر با فاصله دیده میشود. یکی از آن آبنماها، که هر دو با روکش طلا تزئین شدهاند، نقطهای کانونی را برای این خیابان طولانی به وجود میآورند. [اشاره به تصویر] دقت بفرمایید که طول این دو خیابان طبیعتاً با خیابان اصلی برابر است؛ ولی، وقتی دو نقطه در آن مارک میشود در واقع خیابان لقمهبندی میشود و این فضا، به کمک این دو نقطه، به سه تکه تقسیم میشود. بهاینترتیب، به نظر من اولین و مهمترین اتفاقی که در طرح بوسکههای ورسای اتفاق میافتد شکسته شدن آن مقیاس عظیم است. بنابراین، تداخل مقیاسها، استفاده از مقیاسهای فضایی مختلف ــ برای اینکه بتوانیم اندازهها را درک کنیم ــ از ترفندهای طراحانهای است که به کار گرفته میشود.
به آموزۀ خیلی عزیزی برمیگردم که خانم
دکتر اعتضادی، سی سال پیش، به ما در کلاس تاریخ معماری جهان یاد دادند. پانتئون بزرگمقیاس و عظیم است و 50 متر ارتفاع دارد. وقتی ما در داخل این مقیاس بزرگ قرار میگیریم، عناصری وجود دارد که مقیاس بزرگ را میشکند و فهم آن مقیاس بزرگ را برای مخاطب امکانپذیر میکند. تو میتوانی خودت را با یکی از آن اندازهها تطبیق بدهی و آنوقت تازه میفهمی که کل ماجرا به چه عظمتی قرار دارد. تصور میکنم این فکر در شکستن مقیاسها در این دو خیابان کناری بوسکههای ورسای اتفاق افتاده است.
[اشاره به تصویر] این تصویر آبنمای دیگر و راههایی که از آن جدا میشوند را نشان میدهد. اینجا کم بودن عرض این راهها و ارتفاع بلند جدارهها درست در تضاد با آن تصویر کاملاً بازی قرار دارد که محور میانی میخواهد ارائه کند. [اشاره به تصویر] این دو خیابان دو محور بهموزات آن محورند، ولی با کاراکتری کاملاً متفاوت با آنچه در آن محورها قرار دارد. تصویری دیگر و بوسکۀ اولی که من باید به سراغش بروم.
کاوه رشیدزاده: [اشاره به تصویر] نکتهای دربارۀ این چهار نقطه بگویم. میبینید که وقتی داریم در آکس مسیر/ محورهای فرعی حرکت میکنیم، قطر آبنما از عرض مسیر بزرگتر است. بنابراین، کاملاً مسیری را که شما دارید طی میکنید میشکند. نکتۀ بعدی این است که اینها چهارتا هستند و هرکدام نمایانگر فصلیاند. آنهای دیگر فلورا و سِرِساند که به آن خواهیم رسید.
کیوان جورابچی: نکتهای که آقای دکتر گفتند، نکتۀ ظریفی است: اندازۀ این آبنماها از عرض این مسیر بزرگتر است و در نتیجه مفصلبندی مسیر را بهوضوح انجام میدهد. بههیچوجه اجازه نمیدهد که پرسپکتیوی یکپارچه و طولانی شکل بگیرد.
بوسکۀ رقص
[اشاره به تصویر] کلیات طرح این بیشۀ معروف به محل رقص و ... را، که
لونوتر حدود سال 1673 تا 1680 آن را میسازد، ملاحظه میفرمایید. بگذارید به تصویر قبلی برگردم. راجعبه این موضوع که این بخش باغ هندسۀ کامل مربعشکل این دو بیشه را میشکند بعداً صحبت خواهیم کرد؛ ولی، به این توجه فرمایید که الآن ما با بیشهای طرفیم که پاییندست
آبنمای لتونا قرار دارد و برای کار امکان کمی داشته است. بااینحال، با بهم زدن مسیر رسیدن به بخش مرکزی، آن را از چشم دور نگه داشته است.
ظاهراً در مرکز این بیشه، سنی قرار داشته که استیج رقص بوده است. از آن بامزهتر این است که نوازندهها در این بخش [اشاره به تصویر] مستقر میشدند و این آب که از اینجا میریخته وضعیت بسیار خیالانگیزی را به وجود میآورده است. در تصویر سمت چپ این را مشاهده میکنید. گرادنبندی شدن هم ماجرای جالبی است. به نظر میرسد که عدۀ زیادی اینجا جمع میشوند و مینشینند و صحنۀ رقص را تماشا میکنند. جزئیات آن آبنما هم پلهپله است و همچنین سرسرۀ آب و برکههای کوچک هم دارد. در مسیر اصلی یا بخش فرمال باغ (بهتر است به آن بخش بخش فرمال و به سایر بخشها اینفرمال بگوییم) آب اغلب در سطح گسترده میشود و عمودبرآن هدایت میشود؛ یعنی، فوارهها آب را میریزند یا از ترازهایی عمودبرهم ریخته میشود؛ اما، در خیلی از جاهای این بخشهای اینفرمال آب روی سطوح شیبدار پایین میآید. بنابراین این هم تفاوت دیگری از فکر کردن به آب است.
در بوسکۀ قبلی، که آبنمای سهفواره بود، هم همین مطلب را مشاهده کردید. استفاده از مصالح طبیعینما، دقت بفرمایید ما میتوانیم مصالح را بسیار کلیر کات کنیم (به قاعده و هندسه در بیاوریم) و اعمال هندسه و خواست فکری را بر روی آن نشان بدهیم. عکس آن، میتوانیم مصالح را بهصورت خام و اولیهشان ــ که ایماژی روستیک به وجود میآورد ــ استفاده کنیم. به نظر میرسد که در این بخشهای اینفرمال این تصور، که دوباره تصوری در تضاد با آن بخشهای فرمال است، خودش را نشان میدهد. به نظر من، استفاده از سنگهای توف (آتشفشانی) که مثل سنگ پا میمانند، بافت فوقالعاده جذابی را به وجود میآورد.
[اشاره به تصویر] بله، این تصویر را هم دیدیم. آقای دکتر به ما نشان دادند آن روزگاری که این بخش از باغ بهصورت فعال بوده چه ایماژی از آن وجود داشته است: محصورهای سبز و رخدادی پر از شنگولی در آن وسط.
[اشاره به تصویر] بیشۀ بعدی این دوتاییاند که متقارن هم هستند؛ منتهی، من در آن محور جلو نمیروم. چون بیشهای که اینجاست بیشۀ خیلی مهمی است و آقای دکتر درموردش صحبت میکنند.
کاوه رشیدزاده: خیلی ممنون. در تکمیل صحبتهای دکتر جورابچی، نقشهای دربارۀ نحوۀ آبرسانی به این مجموعه را ببینیم. موضوعاتش هم خیلی پیچیده است. چیزی است که دیده نمیشود. زیرساختهای آبی که در اینجا هست واقعاً شاهکار مهندسی است. به موضوعی دقت کنید که بعداً آن را در جمعبندی خواهیم آورد. نام اینجا «سالن رقص» است. یعنی از معماری فضای بسته الهامی گرفته و آمده آن را اجرا کرده است. در واقع، در فضایی محصور که با الگوی بیشهای که فضایی از آن خالی شده منطبق شده است. در اینجا میتوانید این رفرنس به فضای داخلی معماری را داشته باشید چون در جاهای دیگر هم ادامه پیدا میکند.
بوسکۀ لابیرنت
[اشاره به تصویر] بوسکهای که الآن میخواهیم ببینیم از بین رفته است؛ ولی، از نظر من، مهمترین بیشۀ کل ورسای است: بوسکۀ «لابیرنت». از 1677 تا 1775 که از بین رفت. شما با نام لابیرنت آشنایید، هزارتویی است که در آن میتوانیم تاحدی گم شویم. این باغها از لحاظ کانسپت قبلاً وجود داشتند ولی اتفاقی که اینجا افتاده این است که چند لایۀ دیگر را روی آن سوار میکنند. ایده از اینجا میآید:
لونوتر داشت بر طراحی لابیرنتی کار میکرد ولی بهلحاظ محتوایی خیلی برای آن فکر نشده بود.
آقای
ژک پرو ــ که جلسۀ پیش خدمتتان گفتم ادیب و نویسنده است و همانی است که سیندرلا و ... را نوشته ــ مشاور
لویی چهاردهم و کلاً مسئول و تهیهکنندۀ محتوای ساختمانهایی است که ساخته میشوند. آدم خیلی مهمی در دربار است. ایشان پیشنهاد میدهد که باغی برای آموزش ایجاد کنند. باغی که ولیعهد ــ که هنوز کودک و زیر 10 سال است ــ در آن آموزش ببیند و درعینحال، این آموزش برای نسلهای بعد هم انجام شود. فقط ولیعهد نیست و باقی فرزندان اشراف و ... هم هستند که میتوانند با ایدهآلهای لویی چهارده که خرد را در اولویت گذاشته و میخواهد عدالت و فضایل اخلاقی مدرن را ترویج بدهد آموزش ببینند.
پس، اینجا هم توجه به نسل بعدی و فضایی برای کودکان را داریم و هم فضایی برای آموزش. چه آموزشی؟ اخلاق و فضایل اخلاقی مثل فروتنی، حکمت، دوستی و همکاری، رضایت و قناعت. به نظر میآید که لابیرنت بهترین فضا برای چنین مقصدی است. شما در اینجا فرصت درنگ کردن را دارید و ظاهراً میتوانید در کتابی فرو بروید و گم بشوید. این کتاب هم کتاب حکایات اخلاقی است.
شاعرش کیست؟
ژان دو لفونتن است. لفونتن شاعر خیلی مهم
فرانسه است که حکایاتی مثل کلیله و دمنه سروده است. اینها میآیند مهمهایش را از آن کتاب برمیدارند و 32 حکایت را برای لابیرنت در نظر میگیرند. 32 حکایت و 32 حوض و فواره. این حوضها چگونه قرار است داستانها را بگویند؟
[اشاره به تصویر] این تصویر سیستم آبرسانی مجموعه را هم نشان میدهد. اینجا میتوانید ببینید که در هر نقطۀ مکثی که در این لابیرنت وجود دارد حوضها دیزاین متفاوتی دارند. همانطور که
ژک پرو، پیشنهاددهندۀ این ایده، عنوان کرده است در هر نقطه قرار بگیریم 3 الی 6 حوض دیگر را در دیدرس خود داریم. یعنی اگر مشغول تماشای این [اشاره به تصویر] داستان در این حوض هستیم، 5 و حتی اینطرف 7 حوض انتظارمان را میکشند که برویم به آن سر بزنیم و میتوانیم گم شویم. چون اگر مسیر را ندانیم معلوم نیست از کجا سر دربیاوریم.
پس ما در فضای محصوری هستیم که میتوانیم در آن چیزی بیاموزیم. [اشاره به تصویر] نقشههای دیگر از آن میبینید. هرکدام از این 32 داستان بهشکل مکالمۀ میان حیوانات تصویر شده است. جالب است، شما این همه مجسمه در ورسای دارید که اساطیری و سفید و بسیاریشان شمایل انسانی دارند (البته دیدیم که در آبنماها موجودات دیگر هم حضور دارند).
در اینجا، در دنیای دیگری قرار داریم. به دنیای خیلی مینیاتوری میرویم که داستانها بهدقت فکرشدهاند و قرار است که پیامهای اخلاقی را بدهند. چطور این پیامها را میدهند؟ فوارهها دارند صحبت کردن حیوانات با هم را بازنمایی میکنند. با آبی که برحسب داستانی که وجود دارد، به جهتهای مختلف از دهان آنها بیرون میآید. حتی صدایی که این فواره دارد، فکرشده بوده است. یعنی، فقط نشاندهندۀ آن گفتوگو نیست، بلکه فرم آن فواره، و صدایی که قرار است داشته باشد فکرشده است. اینها را
ژکپرو در توصیفاتش گفته است.
[اشاره به تصویر] این بازنمایی سهبعدی از لابیرنت است. این
ژان دو لفونتن است که خدمتتان گفتم اصل داستانها را نوشته است. [اشاره به تصویر] این ژکپرو است که دارند با آندره
لونوتر برنامۀ اینجا را میریزند و یکسری مجسمهساز که اسامیشان اینجا هست، مأمورند که این مجسمهها را بسازند. خیلی هم طول میکشد و کار بسیار ظریف و پرهزینهای است. در ضمن، قرار است کتابی دربارۀ این لابیرنت منتشر شود که بین اشراف فروخته میشود و حتی در
پاریس، مردم عادی میتوانند کتاب را بخرند.
سباستین لوکلِرک گراوِر مخصوص شاه و دربار است. فرض کنید آن موقع که عکاسی نبوده، به تکنیک گراوور یعنی حک کردن طراحیها روی فلز، تصاویر مختلف ورسای را میکشیده و ثبت میکرده است. برای تکتک این فوارهها این تصاویر ثبت و در این کتاب گذاشته میشود.
در خود باغ، جلوی هر حوض، روی ورقی مسی خلاصۀ آن حکایت بهصورت شعر رباعی حکاکی شده است. شاعر آن شخصی به نام
ایزاک دو بنسرات است. فکر کنید شاعری شعر اولی را گفته، شاعرـ نویسندهای پیشنهادش را داده و دارد این کار را کارگردانی میکند و به شاعر دیگری میدهد که آن را خلاصه کند. شما همکاری میان باغساز، مجسمهساز، شاه، ادبا که این باغ آموزشیـ اخلاقی صورت بگیرد.
ما میخواهیم کتاب را با هم ورق بزنیم. چون باغ دیگر وجود ندارد. [اشاره به تصویر] این صفحۀ اول کتاب است. پلانش که شمارهگذاریشده است و معرفی میکند. 32 حوض را مشاهده میکنید و بعد، همان فهرست مطالب است که مکالمۀ کدام حیوان با کدام حیوان است، در ورودی مکالمۀ بین ازوپ و عشق که در نهایت پیامش این است: عشق مادر همهچیز است و فضایل اخلاقی باید به آن برگردد.
اگر بتوانیم با عددها حرکت کنیم عالی میشود، مثلاً، ورودی، 1 تا 32 ...
کتاب توضیحی دارد و این رباعیای است که در باغ قرار داده شده است و توضیحات بیشتر که به همین شکل پیش میرود. [اشاره به تصویر] 1، 2، 3: خروس و روباه. نگاه کنید، خروس آن بالا ایستاده و فواره آب را رو به پایین پرت میکند. جزئیات را ببینید، کاملاً همخوانی دارد. [بهترتیب شمارهها تصاویرش را نشان میدهند].
شمارۀ 20، همان «خرگوش و لاکپشت» معروف است. از چتجیپیتی عزیز خواستم این رباعی را ترجمه کند. این عین ترجمۀ چتجیپیتی است:
خرگوش تیزپا گفت به لاکپشت آهسته
«به گرد پای من نرسی، هرگز به زندگی!»
اما لاکپشت با صبر پیش رفت آرام
و برد که پاداش به هوشیار و پایدار رسید
[همچنان بهترتیب شمارهها ادامه دارد] پرسپکتیوها را [اشاره به تصویر] ببینید که به چه شکل است. در هر تصویر، آدمها دارند بازدید میکنند. جای خیلی معروفی است و آنقدر مهم بوده که رسانهای شده است. این تلویزیون آن زمان است. چاپ خیلی جدید و بسیار هیجانانگیز است که شما این کتاب را بخرید و بدانید در ورسای که شاه این همه قدرت دارد [چه میگذرد].
حداقل میتوانی تصویر را ببینی و خودت پیامهای اخلاقی آن را بگیری و آموزشش را ببینی. ... زاغ و روباه را هم الآن میبینید. 25، جلسه یا مشاورۀ موشها. رندوم زوم کنیم. [اشاره به تصویر] طراحی این مجسمهها، تکتک جزئیات این حوضها. عکاس دربار خیلی عالی عمل کرده است. 29، ماری است که ...
درست است که این باغ از بین رفته است ولی بعضی از این مجسمهها حفظ شده و دارد حفاظت میشود. [اشاره به تصویر] دقت تصویری را که تولید شده با اصل مجسمه ببینید و این فوارههایی که از دهان اینها بیرون میآمده است.
و داستان آن کلاغ و روباهی که در دبستان همه شنیدیم هم در آنجا بوده است:
کلاغ بر شاخهای پنیری به منقار داشت
روباه فریبکار از زیر درخت ندا داد:
«چه زیبا میخوانی! لطفاً صدایی کن»
کلاغ آواز سر داد و پنیر به روباه رسید.
37، مجسمۀ گرگ و سر هست و عین این تصویر است. آخری هم 32، جوجهتیغی و اژدها است.
این فضا شاهکار است! بیشهای است که ما را کاملاً از خودمان بیرون میبرد و در آن میشود تأمل و درنگ کرد، آموخت. مثل گم شدن در کتاب، این گم شدن در اینجا هم اتفاق میافتد. اهمیتی که مضامین اخلاقی و پیامی که میخواسته برای تربیت و آموزش بدهد همه در این باغ اتفاق افتاده است. دکتر جورابچی، ...
بوسکۀ ملکه
کیوان جورابچی: حیفم میآید که دربارۀ بعضی نکات اینجا با هم گفتوگو نکنیم. اگر
خانم دکتر نیلوفر رضوی هم لطف کنند و وارد بحث شوند. اول این را بگویم که بوسکۀ ملکه تخریب میشود و در 1776، باغبیشۀ بیمزهای به نام «ملکه» در این گرو ساخته میشود. [اشاره به تصویر] بیشهای که الآن دارید اینجا میبینید ــ که خیلی هم طرح روشنی ندارد و معلوم نیست چیست ــ جای آن ساخته میشود. اگر به تصاویر، مخصوصاً نقاشیهای قدیمی و از آن مهمتر خود پلان، برگردیم به ما خیلی چیزهای مهمی میآموزد. به نظرم، مطلب اولی که در این طرح خیلی جذاب است این است که لابیرنت است؛ یعنی، نمیدانی کجایی و درست خلاف چیزی که در بخش فرمال باغ اتفاق میافتد. در بخش فرمال، تو همیشه میدانی کجایی؛ یعنی، نسبتت با مکان همیشه برقرار است و طبیعتاً با زمان هم میتواند برقرار باشد، چون سایهها در بخش فرمال باغ خیلی واضحاند. مخصوصاً عکسی که آقای دکتر آخر جلسۀ پیش نشان دادند که در آن خورشید غروب میکرد. ظاهراً در بخش فرمال باغ میتوان ایدۀ زمانی را ردیابی کرد.
[اشاره به تصویر] اما این تصاویر را ببینید. به نظر میرسد که چنان محصوریت بالا و قطع ارتباط با محیط واقعی در اینجا وجود دارد، همانطور که دکتر رشیدزاده گفتند، بهخاطر این است که تو را جدا و وارد آن دنیای داستانی کند. به نظر میرسد محیط را آماده میکند که تو را از واقعیتها جدا کند و ببرد در دنیای داستان قرار بدهد. به نظرم این ایده خیلی ایدۀ جذابی است.
به نظرم نکتۀ خیلی مهم دیگر نحوۀ طراحی هرکدام از این نقاط مکث است. دوستان دقت بفرمایید. [اشاره به تصویر] برخی از آنها تا نیمه در دل درختان موجود فرو رفتند و بخشی از آنها بیرون زده. برخی از آنها کاملاً در دل درختان قرار دارند و مسیر را قطع نمیکنند. برخی از آنها کاملاً در میانۀ مسیر قرار میگیرند و سد راه مسیر میشوند. برخی از آنها در تقاطعها قرار دارند و برخی از آنها در میانۀ راهها. برخی از آنها در محل تغییر قرار دارند و برخی در نقطهای بنبست؛ یعنی، برای دیدن این یکی باید داخل بروی و مسیر را برگردی. این تصمیمات متعددی که برای لوکیت کردن این نقطهها میگیرد همواره من را هیجانزده کرده که چطور میشود ایدهای واحد ریختهای متفاوتی پیدا کند. بعضی جاها در بعضی از مسیرها شما با هیچچیز روبهرو نیستید و باید صرفاً مسیر را طی کنی تا به آن نقطۀ داستاندار برسی.
بوسکۀ تئاتر آبی
کاوه رشیدزاده: ممنونم. بوسکۀ بعدی بوسکۀ «تئاتر آبی» است. این هم جزو شاهکارهایی است که از بین رفته است و خیلی حیف است که دیگر نیست. خوشبختانه میتوانیم تصوری از آن داشته باشیم. درست نقطۀ مقابل لابیرنت، در گوشۀ شمالی، قرار دارد. جالب است که هردوی اینها مقداری به کاخ نزدیکاند.
برای اینکه این بوسکه را خدمتتان توضیح دهم، باید به ایتالیا و شهر ویچنزا که
تئاتر الیمپیپوی آنتوان پالادیو را ببینیم. فکر کنم همۀ شما که تاریخ معماری خواندید
پالادیو را میشناسید: بزرگترین معمار
قرن شانزدهم است. ایدۀ این کار را در آخر عمرش میدهد ولی اجرایش باقی میماند که همکارانش آن را ادامه میدهند.
[اشاره به تصویر] چیزی که اینجا میبینید یک صحنۀ تئاتر است. در پشت نمایی که صحنهسازی شده، 3 خیابان دیده میشود و ازطرف دیگر 5 تا. خیابانی که اینجا میبینید پرسپکتیوی است که تشدید شده است، برای اینکه عمق خیابان را به شما نشان بدهد.
همان دورانی است که اعتلای پرسپکتیو است و بازی با خطای دید از هنرهایی است که هنرمندان رنسانس و باروک دارند و در ورسای هم بهوفور دیده میشود. این مجموعه سالنی یکپارچه و سربسته است و هنوز هم با همان ستینگی که آن موقع وجود داشته در آن اجرا میشود. [اشاره به تصویر] پلانش را نگاه کنید. این همان نمایی است که ما در صحنه میبینیم و این خیابانهایی که منشعب شده است و در آن نقطهای که شما هستید میتوانید پرسپکتیو سه خیابان غلوشده را ببینید که دارد عمق خیلی زیادی را نشان میدهد.
لویی چهارده با اشاره به این کار از
پالادیو ــ فکر کنید نزدیک 100 سال دارد میگذرد ــ ... خیلی جالب است. مشخص است که سطح هم باید بالا بیاید و از آن طرف هم اگزجره شود که شما احساس کنید فضا واقعاً به عمق رفته است. [اشاره به تصویر] اینجا، خود این صحنه را در مقطع میبینید. سطح بالا آمده تا شما که اینجا نشستید کف خیابان را ببینید و احساس کنید که محدوده را میبینید و بازی تئاتر هم آنجا خوب انجام میشود. [اشاره به تصویر] این هم همان نمایی است که دیده میشود. آن طرح را هم نقاشی میکنند انگار که خیابان تا ابد وجود دارد.
لویی این ایده را سفارش میدهد که من یک تئاترآبی میخواهم که باید همین کار را با فواره و آب در یکی از این بوسکهها انجام بدهند.
لونوتر این کار را در دست میگیرد و انجامش میدهد.
[اشاره به تصویر] در نقشههای مختلف پلان تئاتر آبی را میبینید. همانطور که در همهجا میبینید، بیشه تماماً وجود دارد. یک فضایی مرکزی ــ فضای جمع شدن و تماشا ــ است و یک استیج که آن سه خیابان آبی از آن منشعب میشود و در پرسپکتیو غلو شده است.
این یکی از معدود تصاویری است که ما از آنجا داریم. همانطور که مشاهده میکنید، تنظیم ارتفاع فوارهها برای اینکه بتواند آن پرسپکتیو را تولید کند کمک کرده است. همچنین، شیب دارد و از آن شیب استفاده کرده است و این شاهکار لنداسکیپ را خلق کرده است.
میبینید که هم در لابیرنت و هم این فضا، ایده و سناریویی هست و آن باغ موضوعی یا دراماتیک دارد به آن ایده پاسخ میدهد. شما میتوانید از دنیایی به دنیای دیگر بروید و کاملاً متفاوت و بسته به نیازتان از آن استفاده کنید. این باغ هم برای جشنهای با مقیاس کوچکتر و نمایشها و حتیغذا خوردن و اینها استفاده میشده است. [اشاره به تصویر] در این تصویر رنگی هم خیابان اصلی تئاتر آبی و فوارههای کنارش را مشاهده میکنید. [اشاره به تصویر] تصویر دیگر، کسی دارد از بالا میبیند و این خیابانی که خیابان نیست را دارد به ما خوب نشان میدهد.
ولی امروز چیز دیگری را جایگزین این کردند. از سال 2009 تا 2015 مسابقهای گذاشتند که بیشۀ تئاتر آبی را ایجاد کنند. ایدهاش را گرفتند ولی کار دیگری را انجام دادند. ظاهراً چون فرهنگشان به این شکل است که تغییر در امور یک اصل است ــ یعنی مثلاً چیزی که بعداً جایگزین این شده بوده هم از تاریخهای قابل اعتناست ــ پس میتواند چیز جدیدی جایگزینش شود و شاید طرح جدید از قبلی جذابتر نباشد؛ اما بالاخره از رقص الهام گرفته است و خیلی جالب است.
مپ کردن هنر رقص روی زمین
آقایی به نام
تام ویلسون در 1724، در دورۀ باروک، کتابی دربارۀ هنر رقص چاپ میکند. [اشاره به تصویر] روی جلدش آن پایین اشلهایی کشیده است.
در واقع، آمده رقص را روی زمین مپ کرده است. گفته است که اگر پاشنۀ پا یک دایره باشد و کف پا یک خط، ما میتوانیم حرکات اصلی پا را روی یک خط بگذاریم. تصاویرش را هم اینجا نشان داده است. میتوانیم آن حرکاتی را که در قدم برداشتن یا پریدن ادا میشود مپ کنیم. برایناساس، فرمهای موسیقی باروک، که ابتدای برنامه نمونهاش را شنیدیم، همه فرمهایی از رقصاند. هرکدام فضای متفاوتی دارند.
[اشاره به تصویر] مثلاً اگر اینجا دو نفر دارند، بهصورت قرینه، رقص را انجام میدهند، دارند شکلی را روی زمین ترسیم میکنند. اگر نگاه کنید جالب است که این شکل به آن پارترها که حالت گیاهی دارند شبیه است. یکی شفون است و آن یکی را یادم نمیآید.
این مجموع رقصی است که درطول 3، 4 دقیقه انجام شده و مسیری که اینها طی کردند. این رقصها در همین بیشهها صورت میگرفته است، ... در همان سالن ... که دکتر جورابچی نشان دادند، فضای باز مخصوص این کار است. این هماهنگی بخشی از دنیایی است که میتوانید ببینید.
آقای دکتر میتوانیم سراغ گروه بعدی برویم. هنرمندان امروزی از همان گرافیکی که دیدیم الهام گرفتند و رقص آبی را با فوارههای خیلی خاصی دیزاین کردند جایگذاری کردند. [اشاره به تصویر] آقای دکتر دارند نشان میدهند. آن بالا، تئاتر آبی جدیدی که امروز هست نتیجۀ آن دیزاین امروزی است.
دکتر اعتضادی نکتۀ خیلی مهمی را دربارۀ پیشینۀ تئاتر آبی نوشتند که به
ویلای هادریان برمیگردد. آنجا هم تئاتر آبی وجود دارد. البته کاربریاش متفاوت است اما باز تئاتری است که با آب محصور شده است و نام تئاتر آبی را دارد.
بوسکۀ شمعدان و بوسکۀ پسر ارشد
کیوان جورابچی: [اشاره به تصویر] من کمی به عقب، به این خیابانی که ترکش کردیم، برمیگردم و این دو بیشه و این دو گرو را معرفی میکنم که در ورسای، تقریباً تنها جاهاییاند که مثل هماند: کندل لابارا گرو و دافینز گرو؛ باغبیشۀ «شمعدان» و باغبیشۀ «پسر ارشد». البته این طرحی که الآن داریم میبینیم جایگزین طرح سادهتری شده است که طرح 4، 1 داشته است؛ یعنی مربعی که فقط وسطش رخدادی وجود داشته است. این دو مربع چرخیده در هم و در نتیجه این هندسۀ خردشده را بعدها پیدا کرده است.
قبل از اینکه وارد این بیشهها شویم، [اشاره به تصویر] میخواهم در همین تصویر موجود مطلب نسبتاً مهمی را خدمت دوستان عرض کنم: لطفاً به ورودیهای این بیشهها توجه بفرمایید. ما با خیابانهایی روبهروییم که، در اصل، این ورودیها از آن منشعب میشوند. ولی این ورودیها [اشاره به تصویر] از همین نقاط طلایی و کلیدی این خیابانها منشعب میشوند. تقریباً چنین نیست که ورودی مهمی درست روی آکس وجود داشته باشد. اگر به این بیشه توجه بفرمایید، کاملاً واضح است که ورودی/ اکسس اصلی به آن بیشه این [اشاره به تصویر] است. اگر هم در اینجاها چیز کوچکی وجود دارد، وارد میشود و بهسرعت میشکند. در بقیه که کاملاً این را میبینیم. نگاه کنید، دسترسیها در واقع این [اشاره به تصویر] است. هرچند تغییر کرده است، ولی خود همین این شکلی است. این نکتۀ مهمی است.
به نظرم میتوانیم این اینفرمالیتی را در این تصمیم هم ببینیم. هرچند که در داخل این دو بیشه با هندسهای کاملاً دقیق و رسمی سروکار داریم. ولی تصمیم به اینکه ورود به آن دایاگونال باشد، در اینجا شیطنت طراح را نشان میدهد.
[اشاره به تصویر] و آن مطلبی که پیشتر هم دربارهاش صحبت کردیم. در بسیاری از اینها، از رخدادهایی که در آن بیشه اتفاق میافتد خبر چندانی نداریم تا زمانیکه به داخل فضا برسیم. یکجور درونگرایی وجود دارد. جوری فضای اندرونه در این کاخ درست شده است.
اصل قضیۀ این دو بیشه مجسمههایی است که روی پایههای مکعبشکل قرار دارد. هم مجسمههایی از انسانها هست و هم از حیوانها. انگار مجسمه از آن پایه روییده است. اتفاقی است که در ورسای کمتر شاهدش هستیم. مجسمه و پایه تقریباً یکیاند. مجسمهها را فوکه برای بلو یکوم تراشیده بود که بعداً به این نقطه انتقال داده شده است.
بههرحال، اینها اساساً نسبت به آنچه دیدیم بیشههای بسیار سادهتریاند. [اشاره به تصویر] این باغ بیشهای است که به آن باغبیشۀ بلوط میگویند. سالن «مارونیرز» هم، که یکجور تالار تصور شده است، از آن فضاهایی است که آقای دکتر گفتند ظاهراً قرار است حس اینتوریور به ما بدهد.
[اشاره به تصویر] تصویر قدیمیاش این است که باز حضور مجسمهها، آب و انواع بازی با آن، را میبینیم. راستش من نمیدانم چنین ارتفاعی واقعاً چطور ممکن است. سیستم خیلی پیچیدهای لازم دارد ولی علیالقاعده با آن تصاویری که شما از گراوورساز شاه نشان دادید باید روی واقعنمایی این نقاشیها کمتر تردید کرد.
کاوه رشیدزاده: مهمترین ایمیجی که میخواهد از خودش نشان دهد این است که این فوارهها واقعاً فوارهاند. البته اینجا نام دیگری داشته: گالری آنتیک.
کیوان جورابچی: بله، گذر آب، گذر مجسمههای باستانی، و گالری آنتیک هم بوده است. [اشاره به تصویر] در این نقاشی قدیمی، چیزی که همیشه توجهم را جلب کرده کاری است که روی گیاهان انجام شده است. ما در فضایی اینفرمال قرار داریم و دوباره سراغ کاتهای کاملاً فرمال و هندسی از گیاهان میرویم. در تصویر دارد خودش را نشان میدهد، شاید کنتراست عجیبی بین این گیاه آزاد و این گیاه هرسشده دیده میشود.[اشاره به تصویر] وضعیت امروزش که چندان تعریفی ندارد.
بوسکۀ کلوناد
مقصد بعدی ما که کمی با آنچه در اینجا دیدیم متفاوت است. [اشاره به تصویر] به اینجا «کلوناد» میگویند و به نظر میرسد، در مقایسه با بقیۀ فضاها، تصمیم کاملاً هاردی گرفته شده است. اساساً هیچوقت با این میزان از ساختوساز در داخل این بوسکهها روبهرو نیستیم. جدارهای کاملاً ساختهشده از مصالح که ما را از آن سبزینگی دور میکند و انگار در فضایی شهری قرارمان میدهد. اگر اشتباه نکنم، 1685 ژولار دوان ماسار. این هم جایگزین باغبیشهای شده است که
لونوتر در سال 1679 ساخته بود: باغبیشۀ «چشمهها». تو عکسهایی از آن داری؟ بعداً نشانمان بده.
این میزان از ساختوساز و این تصمیم بسیار شهری قاطع که انگار در میدان مرکزی شهر قرار داری و تو را از وضعیت باغ و رفتارهای آزاد در فضای سبز جدا میکند و تو را در فضایی کاملاً رسمی قرارت میدهد.
قطر محوطه 32 متر است. 32 ستون گرد مرمر و 32 گلدان در آن تعبیه شده است. مجسمۀ وسط هم خیلی معروف است. [اشاره به تصویر] در آن یکی تصویر هم داریم میبینیم: «فران فور گیو ایت آردون» است. بهصورت کلی کمی داستانهای اروتیک در این باغبیشه در حال رخ دادن است. تصویر قدیمیاش را ببینیم کاوهجان؟
کاوه رشیدزاده: این لابهلا موضوعاتی را بگویم. یکی بوسکۀ «مقه» که نمیدانم کجاست ولی به همین فضایی که قبلاً اینجا بوده است ربط دارد.
کیوان جورابچی: احتمالاً از آن خرابشدهها است.
کاوه رشیدزاده: بله، این خیلی زود نابود شده است. مقه یعنی تالاب یا باتلاق. زمین ورسای قبلاً زمین باتلاقی بوده است و چیزی که خیلی جالب است اصلاً در 20 سال گذشته است که در معماری منظر آمدهایم قدر بسترهای تالابی را دانستهایم و منظرپردازی با گیاهان آبدوست و امثالهم خیلی مد شده است. ولی آن موقع، آنها با همین ایده یکی از بوسکهها را به نام بوسکۀ مقه/ باتلاق ساختند. اطلاعات زیادی دربارهاش نداریم.
کیوان جورابچی: [اشاره به تصویر] فکر میکنم روی این است کاوه. چون کل این مجموعه بعداً ساخته شده است.
کاوه رشیدزاده: درهرصورت، این اتفاق را که در کنار بعدی قرار بدهیم واقعاً دو کانسپت خیلی امروزی و معاصر از معماری منظر است که ظاهراً آن موقع هم وجود داشته و به آن پرداختهاند. شما اینجا میبینید گیاهانی که در مقه قرار دادند همان گیاهان آبدوست است.
این گالری آنتیک که بوده، کنارش همان چشمههاست. [اشاره به تصویر] میبینید فرمش چقدر جالب است؟ ظاهراً این در کنار تریانون هم هست؛ یعنی، این کانسپت تصویرسازی است از آنچه بوده. همانطور که میبینید کاملاً طرح بدون هندسهای در اینجا داریم. این حد از جرأت و آوانگاردتر از این چه میتواند باشد؟ [اشاره به تصویر] این چشمهها، و تریدیای که زدند از فرمهای آزاد. خیلی دلم نمیخواهد از کلمۀ ارگانیک استفاده کنم.
[اشاره به تصویر] این جای دیگری است. تریانون است و این محدودهای که فرم آزاد دارد قرار گرفته است. باز هم از بین رفته است. [اشاره به تصویر] فکر میکنم جای این است.
کیوان جورابچی: این هم جالب است دیگر؛ معمولاً هرکدام از این مربعها به یک ایده اختصاص داده میشود. این مطلب خیلی جذابی است که ایده مقیاس دارد. به نظر میرسد این ایدۀ چشمهها را که دارید آن بالا میبینید نمیشود در اندازۀ بزرگ اجرا کرد. یا حتی آن گالری. در واقع، ایده مقیاس دارد.
کاوه رشیدزاده: این اتفاقاتی که از دل دوران لویی چهارده بیرون میآید، واقعاً حیرتآور است. [اشاره به تصویر] فوارۀ عجیب دیگری که آن هم از بین رفته است. یا قسمتی که بعداً گروتو میشود. همان مجسمههای آپولو بعداً در گروتو قرار میگیرد که دکتر جورابچی نشان میدهند.
من دربارۀ این ژیراندولها چیزی را از بازدید خودم نشانتان بدهم. [اشاره به تصویر] این پرسپکتیوی که ما میبینیم و همزمان 2، 3، 4 راه را در کنار خود داریم، اتفاقی است که در ورسای شروع شده و بعداً به شهر تسری پیدا کرده است. خیلی از اتفاقهایی که در تاریخ معماری و شهرسازی (کلاً در تاریخ) میبینیم از باغ شروع شده و بعد در شهر تجربه شدهاند. ازاینجهت، ورسای لابراتوار تولید فضاست.
خیلی چیزها اولین بار اینجا رخ داده است و بعداً ادامه پیدا کرده است. [اشاره به تصویر] این خیابانها و ارتفاعهایشان را میبینید. [اشاره به تصویر] نگاه کنید، همین صحنهای را که دارید در باغ میبینید در وضع موجود
پاریس میبینید. جای اینها همان بیشهها را بگذارید، در همین بوسکۀ آخری که با هم دیدیم، یا این عکس پانوراما که عکس من نیست اما اگر به آن نگاه کنید همین است.
حرکت اسب در محوطۀ ورسای
الآن موضوعی را دربارۀ عرض این مسیرها نشانتان میدهم. دیدهاند هرچه تحقیق راجعبه ورسای شده است، دربارۀ تجربۀ پیاده است. در مقالهای آمدهاند این را بررسی کردند که ورسای نهتنها برای پیاده بوده، بلکه برای اسب هم طراحی شده بود. در طراحی ورسای، اسب نقشی خیلی جدی داشته است. اصولاً در باغها و کاخهای باروک اسب نقش داشته است. مثلاً، در وولو وی کونت، شما از استطبل میآیید و به جنگلهایی میروید که برای شکارند؛ بههمینشکل، در
فونتن بلو یا سن ژرمن آله. ولی در ورسای موضوع ظریفتر و دقیقتر است.
[اشاره به تصویر] اولاً در تصاویر دیدند که اسبها چه نقشی دارند و به چه اشکال مختلف و در چه وضعیتهایی حاضر بودند. بعد آمدند مقطع راهها را اندازهگیری کردند و نشان دادند، در کمترین عرض بوسکهها، یک ارابه با یک زن اشرافی (یک پیاده و یک سواره) میتوانستند از کنار هم بگذرند. این میتواند ازطرفی اقتصاد اینجا را نشان دهد که شاید حتی یک متر هم زیادهروی نشده؛ درحالیکه، ما فکر میکنیم همهچیز خیلی دستودلبازانه است.
درست است که هست ولی اگر با مقیاس اسب به آن نگاه کنیم، این موضوع میتواند جور دیگری بررسی شود. این مسیر را آبپاشی میکنند که گردوخاک بلند نشود. فیلم آبپاشی میدان توپخانه در زمان مظفرالدین شاه هم هست. صبحبهصبح باید این کار را انجام میدادند چون آسفالت نبوده است.
فاصلۀ بین
گرند کانال و آپولو، [اشاره به تصویر] فضای وسیعی است که نشان دادند کاملاً با مدول ایستادن کالسکهها همخوانی دارد. این را قدری فراتر میبرم. فرض کنید ما الآن
لویی چهاردهم هستیم. اگر امروز زندگی میکرد حتماً فرودگاه، هلیکوپتر، هلیپد، و انواع و اقسام وسایل موبیلیتی و جابهجایی را برای خودش میدید. آن موقع هم در
گرند کانال کشتی میانداخته و از جایی به جای دیگر میرفته است.
پس ما یکجور مودالیتی حملونقل/ جابهجایی را داریم که شما پیاده، با اسب، و با آب میتوانید باغ را جورهای مختلف تجربه کنید و از مهمانان خودتان پذیرایی کنید.
از اینجا به بحثی کلی برای جمعبندی میروم که فضای دیگری را هم با هم ببینیم. ما بوسکهها را به شما نشان دادیم و عمدۀ بحثمان هم روی همینها بود. اما هنوز جاهایی از ورسای باقی مانده که خیلی مهم است. [اشاره به تصویر] این صلیب گرندکانال را نگاه کنید. یکطرفش به بوسکهها میرسد که دیدید. در انتها، به میدان ستارهای میرسد که خورشیدی است که دارد بینهایت را تداعی میکند و درانتهای نقشه هم مشخص است. پادشاه خورشید (بد نیست دوباره از لوئی چهارده یاد کنیم که خودش را پادشاه خورشید مینامید) هم در انتهاست. در دو سمت این کانال آبی، دو مجموعه قرار دارد.
مجموعۀ تریانون بزرگ
یکی «
تریانون بزرگ» است که من دارم از خود آب داستان را روایت میکنم. [اشاره به تصویر] شما از قایق پیاده میشوید، از این پلهها بالا میروید، از محوری عبور میکنید و اینجا میچرخید و وارد محور اصلی کاخ تریانون میشوید که خود این کاخ از اینسو بهصورت اریب به این سمت و از اینجا به خود کاخ وصل میشود. این قسمت جایی است که
لویی چهاردهم از شلوغی کاخ و امور اداری و ... به اینجا پناه میآورد. در اینجا خلوت خود را دارد و این کاخ در مقیاس انسانیتر است. باغهایش پر از گلهای خوشبو است. بهحدی که بازدیدکنندگان از بوی گلها سرگیجه میگرفتند. برای خودش باغ کوچکتری است که همۀ آنچه در باغ ورسای بهصورت درشتمقیاس هست، اینجا هم هست. بیشههای تماتیک، پارترها، و مسیرهایی برای گشتن. مشخص است که اینها همه مسیر اسب هم هست.
مجموعۀ منژری
[اشاره به تصویر] سمت جنوب، فضای مهم دیگری هست که آن «منژری» است، پدربزرگ باغوحش. نماد قدرت و ثروت شاه نگهداری از حیوانات و داشتن آنها امری لاکچری محسوب میشده است. این منژری جایی است که باز دسترسی آبی دارد. شما وارد میشوید و به فضایی میرسید که حیوانات در آن دستهبندی شدند. هنوز باغ زووـ لوجیکال نداریم؛ یعنی، بهجای باغ گیاهشناسی، باغ حیوانشناسی داریم. بالاخره در باغوحش نکتهای آموزشی هست. شما میروید که گونههای مختلف حیوانات را که از جاهای مختلف دنیا گردآوری شدند در یکجا ببینید و بشناسید.
در اسلاید بعدی، منژری را خدمتتان معرفی میکنم. از اولین فضاهایی است که در ورسای ایجاد میشود. نوآوریاش در این است که فضای باغوحش اتاقی مرکزی دارد که صاحب آنجا در این اتاق، مثل یک سراسربین، به جهات مختلف دید دارد. باز هم با الگوی خورشید در ارتباط است ولی همین فضا به ما نسبت به قسمتهای مختلف که حیوانات در آن نگهداری میشوند کنترل میدهد. احساس تسلط داریم. این فضا از بین رفته است. [اشاره به تصویر] در این نقاشی، بالا گوشۀ سمت چپ مشاهده میکنید.
[اشاره به تصویر] این مجموعه است. اینجا میشود بهخوبی دید نحوۀ استفاده از اتاق مرکزی به چه شکل است. کوشکی که به همۀ جاها مسلط است. همین معماری و فرم نظمدهی به فضا الهامبخش فیلسوف بنتن بوده است برای اینکه زندان را پیشنهاد بدهد.
صد و خوردهای سال بعد، فرم زندان با همین نگاه فضایی متولد میشود. آن نگاه سراسربین را اینجا بیشتر داریم. طبیعی است که تمام این اتفاقات با مراسم مختلف عجین است؛ چه در خود کاخ، چه در بوسکهها، چه درتریانون، چه در اینجا. ویزیوتورهای مختلفی از کاخ دیدن میکردند. ورسای جایی بوده که برای سیاست خارجی بسیار اهمیت داشته و سفرا از جاهای مختلف دنیا، مثلاً تایلند و سوئد، میآمدند و تأثیری را که از ورسای گرفتند کاملاً در سفرنامههایی که نوشتهاند نشان میدهند.
فکر میکنم دکتر جورابچی دربارۀ تریانون صحبت کنند. نکتۀ جالب این است که لویی از ارتباط فضای باز و نیمباز خیلی استفاده کرده است. کلونادی که این وسط هست و فضای باز را به دو سمت خود وصل میکند، خیلی مهم است. چون در ورسای فضا عمدتاً بسته است و جوری است که ما این ظرافتها را در کاخ نداریم. ظرافتهایی که ابتدا در ولو وی کونت تجربه شده بود و دو سمت فضای پشتی و جلویی را به هم وصل میکرد.
نکتۀ دیگری که میخواهم برای جمعبندی اضافه کنم این است: بیشههایی که با هم دیدیم میتوانند بهنوعی امتداد خود کاخ باشند که دارند در فضای باز تجربه میشوند. همانطور که دیدید، داریم از اسامی فضای معماری در بیشهها استفاده میکنیم. سالن داریم، اتاق، و گالری، داریم. [اشاره به تصویر] اینجا یکی از بیشههای ازدسترفته است که سالن جلسات است.
[اشاره به تصویر] سَل لِ کونسِی. آقای دکتر، فکر کنم شما این تریانون پورسولن را نشان دادید.
باغهای ورسای بهنوعی امتداد
کاخ ورسایاند. اینها در کنار هم دارند مجموعهای را تعریف میکنند که در آن حکومتداری انجام میشود، تصویر قدرت و تسلط حکومت یا دولت به طبیعت، به جامعهای که دارد آن را راهبری میکند مشخص است و پیامهای سیاسی به کشورهای دیگر دارد.
[اشاره به تصویر] مثلاً این کتاب درمورد تورهای دیپلماتیکی است که بهدقت طراحی میشده تا لویی بتواند بر سفرای خارجی و دولتهای دیگر تأثیر بگذارد. چیزی که میخواست از خودش نشان دهد تصویر شاهی عادل و قدرتمند و خردمند و هنردوست و ... بود که این کار را بهخوبی انجام میدهد. [اشاره به تصویر] در این نقاشی، یکی از این تورهایی را میبینید که ترتیب دادند و تصمیم میگرفتند که برای هرکدام از مهمانان از کدام مسیر و چطور ببرند.
کتاب دیگری مرتبط با این موضوع هم هست که ما با اوپند ایر پلس طرفیم. یعنی این بوسکهها امتداد کاخاند، همان کارهایی که لازم دارد در کاخ انجام بدهد دارد بهنوعی در فضای باز تجربه و امکاناتش برای پذیرایی و جشن گرفتن و لذت بردن از فضا فراهم میشود.
الگوی جدید باغبانی در ورسای
ترکیب مهندسی و باغبانی در طراحی باغ
نکتۀ دیگر امتزاج مهندسی و باغبانی است. ما تولد الگوی جدیدی از باغبانها را داریم که
لونوتر نابغۀ چنین الگویی است. واقعاً آن جنبۀ مهندسی باغبانی این بار خیلی جدیتر است. این باغبانها تقریباً تمام ابعاد معماری، علاوهبرآنکه گیاهان و هنر لند را میشناسند.
لویی چهارده و نقش دانش در حکمرانی
درعینحال، [اشاره به تصویر] در این تصویر که بحث جلسۀ قبل را با آن شروع کردیم لویی چهارده را در کنار بهترین دانشمندان میبینیم. ولی خودش را بالاتر از آنان تصویر نکرده است. او بخشی از تیمی است که دارند ازطریق دانش به قدرت میرسند و کاملاً این را میداند که قدرت با دانش در ارتباط است. تمام این پروژههای بلندپروازانهای که دارد، به کمک تیمی است که دارد از جهات مختلف موضوع ورسای را که جنبۀ تریتوریال هم دارد ...
نویسندۀ این کتاب صحبت از این میکند که تبلور جاهطلبیهای سرزمینی لوئی چهارده در باغهای ورسای مشخص است. جوری که دارد با باغ تعامل میکند و تصویری که از خودش نشان میدهد مشابه تصویری است که روی سرزمین
فرانسه و کشورهای همسایه و ... دارد آن سیاستها را دنبال میکند. فصلی در این کتاب هست که دربارۀ امپراتوری هندسه است. فصلی هم دربارۀ تصویر جدیدی از حکمروایی خوب دارد. تلاش کرده تا بهمدد هنر، تاریخ، فرهنگ، علم، مهندسی، باغسازی و ... تمام این اهداف فضیلانۀ خردمندانه درمورد حکمروایی را برقرار کند.
تحلیل مسیر پیادهروی لویی چهارده
[اشاره به تصویر] این تصویر توری است که خود لویی چهارده انجام میداده و مسیری است که پیاده میرفته است. تحلیلی است که در مقالهای انجام شده برای اینکه بدانند حواس پنجگانه چگونه دارد کار میکند، سرعت، بو چگونه است. منظر صوتی چطور است.
موضوع دیگر دو عنصر آب و هواست که در فواره با هم ترکیب میشوند و با نور و صدا درمیآمیزند و مناظری را ایجاد میکنند که مخصوصاً برای زمان خودش بسیار شگفتآور بوده است.
نقش موسیقی و مهندسی آب در ورسای
آتشبازیها و موسیقی که دربارهاش صحبت کردیم. موسیقی در جایجای کاخ بهصور گوناگون رواج داشته و در کلیسای شاه موسیقی مذهبی ساخته میشده است. در اتاقهای خصوصیاش موسیقی مجلسی ــ درحد تکنوازی یا دونوازی ــ و اپرا و تئاتری که در فضاهای بزرگتر اجرا میشده است. مهندسی آب است که خودش داستان خیلی طولانی و جالبی دارد.
در دورههای مختلف، هیچوقت از امکاناتی که بوده راضی نبوده است. قرار بود که فقط جاذبه این فوارهها را راه بیندازد و این مخزن ابتدایی برجی است که آب را به فوارهها میرسانده است ولی ظرفیتش خیلی کم بوده است. بعداز آن، با اسبهایی که میچرخند آب را بالا میبردند و بعد با جاذبه رها میکردند.
نقشهبرداری عظیم و سیستم پیچیدۀ آبرسانی
به کمک نقشهبرداری، تمام محدودۀ سرزمین را نقشهبرداری میکنند و دریاچههای مختلفی ایجاد میکنند. در کیلومترها دورتر، سعی میکنند سیفون درست کنند که آب بتواند از یک دره عبور کند اما باز موفق نمیشود. در مقیاس دهها کیلومتر، [اشاره به تصویر] این شبکۀ حوضها و دریاچههایی را میبینید که با مهندسی آب به هم پیوستهاند. اکوئه داکتی که سعی میکنند درست کنند اما باز ناموفق بوده: از کلبر میخواهد رودخانۀ سن را 100 متر بالا ببرد. خب این کار باید چطور انجام شود؟ ماشین معروف مارلی را میسازند که بتواند آب رودخانۀ سن را با این چرخدندهها و با قدرت اسب از تپه بالا ببرد. چون ورسای روی ارتفاع قرار دارد و اطرافش کوه نیست که مثلاً قنات بکشند و آب را برسانند.
در مجموع، همۀ اینها پروژههای ناتمامی است که در کل جاهطلبی مجموعۀ ورسای را ممکن میکرده و باعث شگفتی همه شده بوده است. [اشاره به تصویر] در نهایت، به اطراف این جزیرهای که در
فرانسه به آن «ایل دو فرانس»، جایی که
پاریس و جلگۀ رود سن آنجاست، زوم اوت کنم.
پروژۀ نقشۀ شکارگاه
نقشهای به نام «شکار شاه» در اواخر قرن 18 تولید میشود که تهیۀ آن 50 سال طول میکشد. این نقشه 3 متر طول دارد، و بسیار بزرگ است. در مقیاس استانی دارد به این محدوده نگاه میکند. گوشهای از این نقشه را میبینید که دارد محدودههای شکار را نشانمان میدهد. سال 1400، همراه
خانم دکتر نیلوفر رضوی در کلاس با دانشجویان ارشد معماری منظر به هرکدام از دانشجویان اسکرینشاتی از این نقشه دادیم تا کاخها و باغهای باروک و پارکهای شکاری را که وجود دارد لایهلایه مپ کنند و رنگ بگذارند.
[اشاره به تصویر] اینها نمونههایی از آن کارهاست که شما میبینید. این نتیجۀ کار دانشجویان است که روی نقشه شناسایی کردند کجا مسیر بزرگ است، کجا جنگل شکارگاهی است، کجا آب هست. ما میتوانیم نگاهی کلیتر داشته باشیم: ورسای یکی از دهها باغ بزرگ در این مقیاس است.
[اشاره به تصویر] در این کادری که میبینید، ورسای در تمام مستطیلها جا میشود. شگفتآور این است که هرکدام از این محدودههای به این بزرگی، کاخ بزرگی برای خودشان دارند که این کاخ بزرگ خیلی ریز دیده میشود.
فرمهای مختلف بیشهها، کانالهای آب، دریاچهها، پارترها؛ یعنی، تمام آن فرهنگ تولید فضا در اینجا جاری است. ارتباط با ده و شهر، و اکثر این محدودههایی که میبینید کار
لونوتر و شاگردان اوست.
لونوتر و در واقع
فرانسه توانسته است فرهنگ باغسازی و کاخسازی خود را صادر کند؛ نهتنها در این محدوده، بلکه در کشورهای دیگر. همه طالب ایناند که باغهای این چنینی داشته باشند.
[اشاره به تصویر] تنوع اینها هم واقعاً جالب و دیدنی و انگار تمامنشدنی است. میبینید؟ ورسای با همان مقیاس یکی از این شیتهای تحلیلی است که لایههایش جدا شده است. من جمعبندیام را تمام کردم، آقای دکتر شما بفرمایید.
کیوان جورابچی: ممنونم. در کمترین فرصت این را خدمت دوستان عرض میکنم. نکاتی که میخواهم به آن اشاره کنم، مربوط به تصمیمات کلان طراحی در مقیاس خود باغ است. من خودم را جای طراح گذاشتم و فکر کردم اگر به من پروژهای به این بزرگی بدهند، با آن چه کار میکنم؟ چطور وارد مرحلۀ طراحی میشوم؟ راستش به همین سادگی.
داشتم این ایده را در مجموعه دنبال میکردم که نکتۀ جالبی نظرم را جلب کرد. آن نکته از این نظر جالب است که دارد در مقیاسهای مختلف تکرار میشود. این تکرار ممکن است بتواند آدم را قانع کند که تصمیمی ازپیشاندیشیده است. آن تصمیم چیست؟ سازمان دادن به مجموعه ازطریق بازی 2 و 1. نامش را گذاشتم بازی 2 و 1. در اینجا [اشاره به تصویر] به شما نشان خواهم داد که، در مقیاسهای مختلف، چگونه تصمیمی بهسمت این میرود که کل پروژه را به دو بخش تقسیم کند و یک واسطه بین آنها قرار بدهد. آِیا توانستم بگویم داستان چیست؟
یک بار تصمیم میگیرد کل مجموعهای را که دارد طراحی میکند به پارک و باغ که رابطشان یک آبنماست تبدیل کند. یعنی آن مقیاس عظیم را ابتدا به دو چیز و یک واسطه تبدیل میکند. بعد سراغ باغ میرود و خود باغ را به دو چیز و یک واسطه تبدیل میکند. آن دو چیز چیستند؟
گروها و بخش اصلی که پارترها آن را میسازند. ممکن است کمی استثنا اتفاق بیفتد؛ دقیق یادم نیست که تاریخ این دو [اشاره به تصویر] گرو کِی است یا اینجاها [اشاره به تصویر] قبلاً چه بوده است. یادم نیست. چنانکه مشخص است، در این بخش، ما غلبهای از پارترها را در مقابل گروهایی داریم که یک بخش واسطۀ این دو قرار دارد. یعنی یکبار دیگر داستان دو عنصر با یک واسطه تکرار میشود.
[اشاره به تصویر]حتی وقتی سراغ قصر میرویم، حتی در مقیاسی کوچکتر، میبینیم که دو عنصر یعنی ساختمان و پارترهای روبهروی آن ــ 1 و 2 ــ و بخش بیرونزدۀ قصر واسطۀ بین آنها قرار میگیرد. به نظر میآید اصلاً این ایدهای که دو چیز باشند و یک چیز بین آنها واسطه قرار بگیرد، در مقیاسهای مختلف دارد مدام تکرار میشود. این نکتهای مهم سازماندهی در مقیاس کلان است. در مقیاسی پایینتر از این، حضور محورها در کنار گرید است. در اینجا میبینیم که تقریباً از هر دو عنصر اصلی سازماندهی استفادۀ خیلی هوشمندانهای میشود.
[اشاره به تصویر] علیالخصوص شبکه دارد اینجا کاملاً خودش را نشان میدهد. شبکه و محورهایی که در مقیاسهای مختلف روی آن شبکه میافتند. میشود فرض کرد که حتی لایۀ زیرینی وجود دارد که کل این مجموعه در آن شبکۀ 4 در 4 قرار دارد. میخواهد این مجموعه را طراحی کند. به شبکۀ 4 در 4 فکر میکند و بعد روی آن شبکه یک 2 و 1 سوار میکند. یعنی زیرنقش 4 در 4 و بعد نقشی 2 و 1 و بعد شروع میکند محورهایی را از آن 2 و 1 منشعب میکند. بنابراین، استفاده از شبکه و محور و ایدۀ 2 و 1 به نظرم میتواند هندسۀ این مجموعۀ مفصل را توضیح دهد. من در همین حد این بحث را جمع میکنم. ممنونم و نکتهای ندارم.
نیلوفر رضوی: آقای دکتر سؤالات را بپرسیم یا من بنویسم و خدمتتان تقدیم کنم؟ شما هم بعداً لطف کنید و بنویسید؟ ظاهراً وقت داریم. نظر شما چیست؟ من که سیر نمیشوم از صحبتها. سه نفر از دوستان لطف کردند و برگۀ سؤال دادند. خودم هم بیشمار مطلب یادداشت کردم. اگر اجازه بدهید من همۀ سؤالات را میخوانم، شما هر کدام را صلاح دیدید جواب بدهید.
سؤال دو نفر از بزرگوارانی که نامشان را هم یادداشت نکردهاند مربوط به این است که
- چرا این بیشهها تغییر کاربری میدادند؟
- مثلاً چرا تئاتر آبی تغییر کاربری داد و نگذاشتند به همان شکل باقی بماند؟
- یا اینکه حداقل طرح جدید به اندازۀ طرح قدیم ارزش هنری داشته باشد؟
- یا چرا بیشهای که 32 سان داشت خراب شد؟
- بحث تغییر کاربری این بیشههاست. فرضیهای دارم اما مشتاقم نظر شما را بشنوم.
کیوان جورابچی: من فکر میکنم همین اینفرمالیتی گروها این را امکانپذیر میکند. به نظرم میرسد که در مقابل سکون و ثباتی که بخش فرمال دارد، کمی برای طراحی بخش اینفرمال بافت این اتفاق بیفتد. به نظرم عمدی است و چنین نیست که نتوانند نگهداریاش کنند. منابع میگویند گران است و نمیتوانند نگهداریاش کنند؛ اما من خیلی با این ایده موافق نیستم. فکر میکنم تنوع را دوست دارند. ...
توقف زمان و مکان در دورۀ باروک
به نظرم میرسد که ایدۀ باروک ایدۀ فیکس کردن زمان است. زمان در ایدۀ باروک متوقف است. در زمان متوقفشده و آن تصویر متوقف از زمان تغییر نمیکند. وقتی در آکس باغ بایستید، این گروها را میبینید و هیچچیز عوض نمیشود. آن داخل چیزی دارد عوض میشود. اجازه میدهند تغییر زمان در مقیاس کوچک خودش را نشان بدهد. تنوعطلبند و این فکرها را میکنند. باغساز جدیدی میآید و فکرهای دیگری میکند.
نیلوفررضوی: آقای دکتر رشیدزاده، شما میل دارید مطلبی بگویید؟ من نکتهای در این زمینه دارم اما میخواهم اول مطلب دکتر رشیدزاده را بشنوم.
نکتهای دربارۀ بوسکهها وجود دارد که اصولاً هم شما و هم آقای دکتر در فرمایشاتتان به این اشاره کردید که در مقابل آن هندسۀ بسیار منضبط و مؤدب و بسیار عظیم باغ این بسکهها، هم در مقیاس و هم در رفتار، بازیگوشیای را تداعی میکنند.
من اجازه دارم از باروک عقبتر بروم؟
رنسانس خودش میراثدار آن ایدۀ
سیکرتگاردن قرون وسطی است. خود ایدۀ سیکرتگاردن از احوال لذتهای بازیگوشانه یا لذتهای شرمگنانه است، یعنی، گیلتی پلژر است. خب اگر اینها، در جایگاه گیلتی پلژر، بازیچهها یا بازیگوشیهاییاند، بازیگوشی میتواند تاریخمصرف داشته باشد و تغییر کند.
لابیرنت قصهاش فرق میکند (خیلی خیلی هم برای من جذاب است) ولی در بقیۀ موارد شما میبینید که رفتار رفتار بازیگوشانه است و من را یاد این مشاهدۀ نیچه میاندازد که میگوید: «در هنر غربی، همیشه هنر خلسهناک بیانضباط دیونسی میآید کنار هنر بهقاعدۀ آپولونی قرار میگیرد.» این را شما فقط در ورسای ندارید، در همۀ
باغهای رنسانس هم دارید.
کیوان جورابچی: دوگانۀ آپولون دیانوسوس عالی است!
نیلوفر رضوی: بله، شما ویلا لانته را هم ببینید این هندسه میآید کنار جنگلی قرار میگیرد که بخشی از قصهگوییهای روتسکا داخل آن جنگل بیقاعده قرار میگیرد. درحالیکه، اینطرف پرترهای منظم و مؤدب را دارید. بنابراین، فکر میکنم این قصه همیشه وجود داشته است.
با آن 2 و 1 شما هم خیلی سازگاری دارد. فکر میکنم بعداً باید دربارۀ آن 2 و 1 هم خیلی باید صحبت کنیم، منتهی، من عرضم را کوتاه میکنم، ببخشید. در جایگاه یک بازیگوشی، فکر میکنم این اجازه را اساساً میداده است و بعد میبینیم که این ایدۀ بازیگوشی تا عصر حاضر ادامه پیدا میکند و باز هم آن را در فولیهها میبینیم.
کاوه رشیدزاده: ... توجیه میکند که بیایند برای تئاتر آبی طرح جدید قرن بیست و یکمی بدهند. دقیقاً همان سنت بازیگوشی است که میدانند وجود داشته است. حتی وقتی خود لویی چهارده ... تغییر میدهد، نشان میدهد که نگاه غیرجاودانه به فضا داشته است.
نیلوفر رضوی: مطلبی هم که آقای دکتر گفتند که باروک زمان را فریز میکند خیلی مهم است. میدانیم که حتی درختان را نمیگذارند از یکحدی بلندتر شود. یعنی، هر 70، 80 سال یکبار گاهی حتی اصل درختان را عوض میکنند؛ بهخاطر اینکه آن تصویر کلان و هندسه باید ثابت باشد. این درختان باید الآن سر به فلک کشیده باشند ولی این را اجازه نمیدهند.
سؤال دیگر این است که چرا در کلوناد اصرار بر استفاده از عدد 32 داشته است؟ شما این را میدانید؟ احتمالاً دلیلی داشته است. این کلونادها هم در باغهای رنسانسی سابقه دارد. در باغ کاردینال دلاواله کلوناد گردی داشتیم. باغ و کلونادش خراب شده است. هنرمندان آنجا مینشستند نقاشی میکردند، مردم میرفتند ... اینجا آن کاربری را ندارد؛ ولی، وجود کلوناد گرد این چنینی با کتیبههای بر فرازش سابقۀ تاریخی دارد. باز آن هم چیز ندیدهای نیست. ولی عدد 32 لابد در گفتوگویی با همان نمونههای مشابه پیشنهاد شده است.
کیوان جورابچی: من از سمبولیسم اعداد سر درنمیآورم.
نیلوفر رضوی: سؤال دیگر خیلی بنیادین است: مسیرهای سبز مقیاس انسانی ندارد. شاید انسان تنها، سردرگم و وحشتزده شود. البته مقیاس باغ بسیار بزرگ است. مسیرها نظم هندسی مشخصی ندارد (احتمالاً اگر جلسۀ قبل را ببینند نظرشان تغییر کند).
خلاف باغ
ایرانی که سرراست است، اغتشاش و سردرگمی در آن دیده میشود و احتمالاً اضطراب را افزایش میدهد. سؤال خیلی بنیادینی است، در واقع فلسفۀ باغ باروک است. نمیدانم شما تمایل دارید به آن پاسخ بدهید یا خیر. دربارۀ فلسفۀ باغ باروک است؛ یعنی، هندسه و این عظمت، اساساً به تحقق چه نیت یا خواستهای برای کارفرما یا معمار میانجامیده است؟
کاوه رشیدزاده: راجعبه اضطراب سؤالشان چیست؟
نیلوفر رضوی: آخه اضطراب خیلی کلام کلی است. به نظرم در جایی که هندسه در این حد عظیم است، تحت تأثیر محیط قرار گرفتن امر بدیهی است. منتهی سؤال این است که آیا این موضوع تأثیری خواسته بوده یا ناخواسته؟ همۀ شواهد از دورۀ باروک، حتی معماریاش، شهادت میدهند که تحت تأثیر قرار دادن مخاطب امر خواسته و نه تصادفی بوده است. معمار جوگیر نشده است.
خواسته بودند که با ویژگیهای مختلف معماری، معماری منظر یا باغسازی مرعوب کنند. شما هم در انتهای فرمایشتان فرمودید که خیلیاوقات صحنۀ نمایش دیپلماتیک بوده است؛ بنابراین، ... آقای دکتر جورابچی در جلسۀ اول اندازۀ این باغها را با هم مقایسه کردند و دیدیم که اصلاً دو چیز متفاوتاند.
کاوه رشیدزاده: چیزی که شاید پیام جلسۀ امروز باشد این است که ما باغ ورسای را عمدتاً با بزرگی و مقیاس دو برابرش میشناسیم. امروز خواستیم نشان بدهیم که این کنتراست بین آن مقیاس بزرگ و عظیم و ظرافت و جزئیاتی که در این بوسکهها، بهخصوص لابیرنت، وجود داشت تعادلی را برقرار کرده است، تعادلی از نوع نهایت. که هردوی اینها در این باغ قابل ... .
تمام ابعاد مختلف انسانی که در فرهنگ غربی رشد میکند در این باغ جای خودش را پیدا میکند. در مجموعۀ باغ و کاخ به همۀ این ابعاد پرداخته شده است.
کیوان جورابچی: من اساساً فکر میکنم مقایسۀ باغ
ایرانی و باغ باروک اشتباه است.
نیلوفر رضوی: خانم
دکتر اعتضادی هم همین را فرمودند.
کیوان جورابچی: من همیشه مثال آشپزی میزنم: اصلاً ماجرای پلو پختن برای 2 نفر با پلو پختن برای 200 نفر فرق دارد. وقتی اندازه عوض میشود، به نظرم ایده عوض میشود. در طول جلسه هم این مطلب را ذکر کردم: ایده با اندازه و مقیاس نسبت دارد. در نتیجه، اتمسفر/ امبیانسی که در پی ایده به وجود میآید متفاوت میشود. فکر نمیکنم کاری که اولش هم کردیم، تصویری که من درست کرده بودم و بعد تصویری که کاوهجان نشان داد معنادار باشند. [منظور مقایسۀ اندازههاست].
اینها چیزهای معناداری نیستند فقط میتواند برای ما معمارها که با نقشه مطلب را میگیریم تصوراتی ایجاد کند. برای اهل آن فضا و برای آن کسی که دارد در آن مقیاس زندگی میکند، به نظرم دو مفهوم کاملاً بیارتباط با هماند.
نیلوفر رضوی: نظر برخی از پژوهشگران غربی هم این است که این اصلاً دو رویکرد فرهنگ زیستی کاملاً متفاوت است. آقای دکترخاطرتان هست که در
کتاب ژیرو، این دو رویکرد را طبیعت رامشده در مقابل طبیعت دعوتشده معرفی میکند. دو فرهنگ زیست متفاوتاند. باید بهاقتضای شرایط و آن فرهنگ زیست اینها را تحلیل کرد.
اما درمورد اضطراب، فکر میکنم گذشته از همۀ بازیگوشیهای درون خود بوسکهها، شاید آدمها بوسکۀ لابیرنت را درست نفهمیدند و خیلی متأسفم که حذف شده است. اساساً بودن خود مفهوم لابیرنت در اینجا که خیلی شگفتانگیز است. برای اینکه بازیگوشیهای بوسکهها را دارید و اینجا آموزش را. این باز از آن دوگانههاست؛ یعنی شیطنت در کنار تربیت. جالب اینجا است که در فرهنگ غرب، لابیرنت همواره مظهر تربیت است، حتی از اسطورۀ لابیرنتی که مینوتور در آن زندانی شده است. قهرمانان میروند که بر مینوتور غالب شوند و هر بار زنده برنمیگردند.
در واقع، این تمثیلی از مقابلۀ انسان با درون وحشی خودش است. این را شما بهکرات در هنرهای غربی تا عصر حاضر میبینید. در هری پاتر هم وقتی آدمها داخل لابیرنت میروند کاراکترشان عوض میشود، وحشی و بدجنس میشوند. لابیرنت اصلاً جایی است که آدمها میروند تا با ویژگیهای منفی خودشان روبهرو شوند.
در ترانهای هم اخیراً به همین نکته باز اشاره شده است: او یکی از قهرمانانی که رفته وارد لابیرنت شده و آنجا گیر افتاده، با آریادنه ــ نگهبان بیرون لابیرنت ــ میگوید کاش ریسمانی را که به من دادی از تو گرفته بودم. اینجا گیر افتادم. من آمدم اینجا، آن بیست و وحشی را کشتم. آن قسمت از وجود من نابود شد. ولی حالا نمیدانم چطور بیرون بیایم. در نتیجه، بودن این لابیرنت وسط تمام بوسکههای شیطنت دیگر ناگهان چاشنی کاملاً متفاوتی بوده و خیلی متأسفم که دیگر وجود ندارد. خیلی خوب بود که ما امروز این همه تأثیر از آن دیدیم. شگفتانگیز بود!
کیوان جورابچی: اتفاقاً یکی از نکاتی که یادداشت کرده بودم تا به آن اشاره کنم و اشاره نکردم، با این فرمایش شما ذرهای همخوانی دارد. شاید این تکههای کوچک و این میزان سمبولیک بودن اجزای این باغ از ویژگیهای طراحیاش باشد. درحالیکه، ما اساساً در باغ
ایرانی این را هم نداریم. در باغ
ایرانی، خیلی میکوشیم که بگوییم باغ
ایرانی تمثیل بهشت است. خدا آسید محمد بهشتی را حفظ کند. این داستان را آن قدر در ذهن ما کرده است که احتمالاً به این زودیها نمیتوانیم از این خلاصی پیدا کنیم. من واقعاً فکر نمیکنم که باغ
ایرانی تمثیل بهشت است. باغ
ایرانی اصلاً امر تمثیلی نیست. تصورم این است که دارد معماریای میکند دیگر. خیلی هم امر تمثیلی در آن اتفاق نمیافتد.
ولی در ورسای، به نظر میرسد بهوضوح از تمثیل خارج شدیم و کاملاً به آیکون رسیدیم و چیزهایی دارند آیکونیک عمل میکنند. دارد کاملاً مستقیم اشاره میکند. وقتی آن چهارپا را میگذارد و به چهارفصل تبدیلش میکند و گردش آنها را در جهت گردش حرکت ساعت میگذارد. آن 32 تا را میگذارد بااینکه نمیدانم چیستند. یک عالم ایدۀ چهارپارگی/ چهاربخشی بودن را در این باغ مورد استفاده قرار میدهد. لابد چیز تمثیلی جدیای دارد دیگر.
کاوه رشیدزاده: از دیدهای مختلف که نگاه میکنیم، همهچیز را در این باغ میبینیم. آیکون، تمثیل، فانکشنال بودن باغ را در سطوح مختلف میبینیم: چه در پذیرایی از مهمان، چه در القای تصویر ذهنی آنها، فرض کنید اسب بخواهد رد شود یا خدماتش داده شود.
مثلاً اصلاً دربارۀ فضای ونیز کوچک صحبت نکردیم. فضای خدماتی قایمشده درست پشت [اشاره به تصویر] ... تمام تدارمات مربوط به آب و قایق و ... آنجا قرار داده شده است. خلاصه، افراد مختلف از ظن خود یار ورسای میشوند و کتابها و مقالات و ایدهها بیشمار است.
نیلوفر رضوی: ... فرمایش شما درمورد این بحث خیلی جالب بود؛ زیرا، به نظر میآید اینجا اصالت قصهگویی آنقدر زیاد است ــ با آب، گیاه، موسیقی، با بدن قصه میگوید (چون رقص در زبان آنها نوعی قصهگویی با بدن است) ــ حتی خود باغ هم دارد قصه میگوید. داستان قصهگویی باغ را که از دورۀ رنسانس داشتیم. الآن کل باغ دارد قصه میگوید و برای روایتگری دارد از تمام اجزایش استفاده میکند.
کاوه رشیدزاده: نکتهای که من دلم میخواهد بگویم و شاید نگفتم این است که تأکیدی که ما بر لویی چهارده کردیم، نهتنها بهخاطر اصالت شروع باغ ورسای بود، بلکه بهخاطر توجه بهخصوصی بود که لویی چهارده به فرهنگ، فضایل اخلاقی و هنر داشت.
کیوان جورابچی: کاوه من به فضایل اخلاقی شک دارم. چون اینها آدمهای اخلاقیای نیستند.
کاوه رشیدزاده: همانقدر که
شاهعباس اخلاقی بود، این هم بوده است. [خنده]
کیوان جورابچی: نه! این حرف را نگو ...
شاهعباس مسلمان تیر است، قطب صوفیه است، ...
کاوه رشیدزاده: دیدهای که ایشان را در نقاشیها چطور به آسمان بردند؟ من میخواهم در مقایسه با لویی پانزده و شانزده بگویم. صحبتم این است که بهلحاظ فرهنگی، ورسای لویی چهارده اهداف والاتر یا توجه بیشتری به فرهنگ نشان میدهد. ظاهراً آن دو نفر دیگر این اهداف را فراموش میکنند یا آنقدر به آن نمیپردازند.
باغهای ورسای در زمان این دو، در جهت لذتجویی و تفریح بیشتر قدم برمیدارد و آن ظرافت باغ و توجه فرهنگیاش کمتر میشود. با از دست رفتن همان تئاتر آبی، و لابیرنت به نظرم ستونهای مهمیاند که ...
آن موضوعی را هم که قبلاً به آن اشاره کردم این است که این بوسکهها بهنوعی کوچکشدۀ همان الگوی راندن طبیعتاند. که آن الگو در خدمت تعریف کردن فضاهایی که ما را دربرمیگیرد. گویی امتداد کاخ است ولی باغهای کوچکیاند که در کنار هم دارند باغ بزرگتری را میسازند که آن هم دارد طبیعت را میراند. پیام اصلی باز هم تحت سلطه گرفتن است.
نیلوفر رضوی: بسیار عالی آقای دکتر. آقای دکتر جورابچی، برای اینکه این جلسات ضبط میشود و بچهها بعداً بهرهمند میشوند، دلم نمیآید این را نگویم که نکتهتان دربارۀ 2 به 1 خیلی عالی بود. یادم هست که زمانی در ولو وی کونت نقدی میخواندم درمورد اینکه معماریاش خطایی دارد. پنجرهها تعدادشان زوج بود. دو تا بودند. گفته بودند که اینجا 3 مهم است، زیرا آن عنصر میانی، بهواسطۀ سهگانه بودن، برجستهتر و مورد توجهتر خواهد بود. این 2 و 1 که شما میگویید در هر نوبت موجب تأکید بر آن عنصر واسطهای میشود که شما نام بردید. درس طراحی بینظیری بود.
کیوان جورابچی: بله، عدد فرد این کار را میکند.
نیلوفر رضوی: یعنی اینها تقسیمات دوگانه نیست. در واقع، سهگانهای در لباس دوگانه است.
کیوان جورابچی: در واقع تقسیم سهگانه است. چون آن عنصر میانی در تقسیم سهگانه پدید میآید.
نیلوفر رضوی: بهاینترتیب، عنصری کاملاً متفاوت است. آنجا گفته بودند چرا پنجرهها را بهجای 2 تا، 3 تا نگذاشت. آنوقت میشد سه عنصر یکسان. ولی وسطی فقط بهواسطۀ وسط بودن ارزش پیدا میکرد. اینجا اصلاً وسطی عنصری متفاوت بود که این هم بسیار بینظیر بود. عالی، دست شما درد نکند. ممنونم.
این متن توسط خانم ترنم برقی پیاده سازی و ویرایش شده است.