

در دومین نشست از سلسلهرویدادهای «باغخوانی» که با حضور دکتر لادن اعتضادی و دکتر نیلوفر رضوی برگزار شد، موضوع «باغ مرا میخواند» در پیوند با فرهنگ، تاریخ و هویت باغ ایرانی مورد بررسی قرار گرفت.
دکتر رضوی در آغاز ضمن یادآوری اهمیت نشست نخست، از حمایت انجمن علمی معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی و شرکت متنآویس برای برگزاری و مستندسازی این جلسات قدردانی کرد.
دکتر اعتضادی سخن خود را با این نکته آغاز کرد که «باغسازی مظهر فرهنگ است» و هر باغ خلاقهی هنری، بازتابی از تمدن زمانهاش به شمار میرود. او تأکید کرد که برای شناخت باغ ایرانی باید از رویکرد پدیدارشناسی فرهنگی بهره گرفت تا رابطهی متقابل میان انسان و باغ بهعنوان «اثر هنری زنده» فهم شود.
در این جلسه، ایشان نمونهی پژوهشی خود را با عنوان «باغ نشاط نیشابور» معرفی کرد؛ باغی اربابی از دوران قاجار و پهلوی اول که ضمن برخورداری از ارزشهای زیباییشناختی، نقشی اقتصادی و مدیریتی در منطقهی نیشابور داشته است. او با تکیه بر اسناد تاریخی، روایت کرد که این باغ در زمان قحطی بزرگ ایران (۱۹۱۷ م) ساخته شد و سازندهی آن، «سالار معتمد»، از ثروتمندان و مدیران نیکنام نیشابور بود که با بهکارگیری قحطیزدگان در ساخت باغ، هم به آبادانی منطقه و هم به معیشت مردم یاری رساند.
این باغ، افزون بر عملکرد تفرّجی، مرکز مدیریت کشاورزی، تجارت پنبه و ابریشم در منطقه بوده و بهسبب موقعیتش در مسیر تهران ـ مشهد، نقشی چون «باغ استقبال» داشته است؛ مکانی برای پذیرایی از رجال و فرهیختگان، از جمله کمالالملک، دکتر قاسم غنی، و شهریار که آن را به کانونی فرهنگی بدل کرده بودند.
در بخش تحلیلی جلسه، دکتر رضوی به مفهوم «سودمندی در مقیاس سرزمینی» پرداخت و باغ را بهمنزلهی «چراغ سلامت و آبادانی» یک منطقه دانست. او تأکید کرد که افول باغهای اربابی پس از اصلاحات ارضی، نشانهی از کار افتادن نظامهای تاریخی پیونددهندهی اقتصاد، فرهنگ و زیست در ایران است.
دکتر اعتضادی نیز در جمعبندی خود باغ نشاط را نماد گذار از سنت به تجدد دانست؛ باغی با طرحی منحنی و نوآورانه که همزمان بر روح طراحی ایرانی (اسلیمیها و تقارن درونی) و الهام از الگوهای اروپایی استوار است.
در پایان، دو استاد بر اهمیت مطالعهی «باغهای گمشده و ویرانشده» تأکید کردند؛ چرا که این باغها، به تعبیر دکتر رضوی، «نشانههای سلامت ازدسترفتهی سرزمین»اند و میتوانند رازهای پنهان تاریخ فرهنگی و اقتصادی ایران را آشکار کنند.
نیلوفر رضوی: جلسهی دوم باغ خوانی را شروع میکنیم در حضور استاد محترم خانم دکتر اعتضادی. جلسهی نخست پیش از نوروز ۱۴۰۳ جلسهی بسیار بسیار مفیدی بود برای ما که در محضر ایشان بودیم و اجازه بدهید قبل از اینکه میکرفون را بسپارم به خانم دکتر تشکر بکنم از همهی عزیزانی که در برگزابرگزاری کشیدهاند؛ اول از همه همت بچههای انجمن علمی معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی و بعد شرکت متنآویس برای فراهم کردن پلتفرم اسکایروم برای این جلسات و حتی پیاده [کردن] جلسهی قبلی و این جلسه. در آینده به صورت متنی و [با] امکان جستوجو و همینطور پستهایی که بچههای انجمن از ظرایف و فرازهای خانم دکتر اعتضادی تهیه کردهاند در دسترس همگان قرار [خواهد گرفت].
این جلسه ادامه گفتوگویی است که نیمهتمام ماند پیش از نوروز و ما از ابتدا هم وعده دادیم که گفتوگو در خصوص اینکه باغ مرا میخواند به چه دلیل به عنوان تیتر انتخاب شده در دو جلسه پای صحبت خانم دکتر اعتضادی بنشینیم و نشست جلسهی نخست ما را نزدیک کرده به مرزهای ارتباط باغ و فرهنگ. من از همهی شما که اینجا حضور داداریدشکر میکنم و همچنین از عزیزانی که به صورت آنلاین ما را همراهی میکنند و همینطور از کسانی که در آینده ضبط جلسه را خواهند دید متشکرم.
لادن اعتضادی: خیلی ممنون، سپاسگزارم از سرکار خانم دکتر رضوی همکار عزیزم و تشکر ویژه میکنم از دانشجویانی که زحمت کشیدهاند؛ دانشجویان انجمن علمی معماری منظر. این نشستها دامنهدار خواهد بود به کمک سایر همکاران و [امیدوارم] بتوانیم مسائلی را خارج از کلاس به گفتوگو بگذابگذاریمتی من فکر میکنم خیلی خوب است که مشارکت شنودگان را هم داشته باشیم در این جلسات و محور گفتوگو را من و خانم دکتر در دست داداریمما بسیار خوب است که سؤال و جواب بشود در طی این جلسات. بعد از تشکر از همۀ شما که این جا حاضر هستید و علاقهمند هستید که صحبتها را بشنوید میرویم به سر مطلبی که مقدماتش را تقتقریباًک ماه پیش یا بیشتر صحبت کردیم و از ذهن خود من رفته بود و برگشتم به مطالب که یادآوآوریشود و بعد مطالب اامروزرا آماده کردم و من موضوع را با یک یادآویادآوری از آن مباحث کلیدی که در جلسهی پیش گفته شد ادامه می دهم و سپس وارد بحث اامروزمیشویم.
در یک شهر نسبتاً کوچک نه شهرهای مرکزی که همیشه این شهرهای مرکزی و مهمّی که ما داداریمک سابقۀ پایتختی داشتهاند؛ مثلاً مشهد، مثلاً اصفهان، مثلاً قزوین و مثلاً تبریز و شیراز که سابقۀ پایتختی در یک دورۀ تاتاریخیاشتهاند؛ ولی این در یک شهشهریاخته میشود که میشود گفت از قرن هفتم هجهجری چیزی در حدود هشتصد سال در رکود بوده بعد از حمله مغول و آن هم شهر نیشابور است.
شهشهریه یک اهمّیت ویژۀ مکانی دارد در نقشۀ ایران ولی بعد از حمله مغول دچار یک افولی میشود؛ علیرغم تلاشهایی که در دورۀ تیموتیموریان هم این شهر تحت تأثیر مشهد قرار میگیرد؛ مشهدی که در زمان شکوفایی نیشابور قصبهای بیشتر نبوده و این کانتکستهای تاتاریخیا ما باید بدانیم و بعد برسیم به این که در دوره قاجار شهر نیشابور شهشهریست که زیر سایهی مشهد است؛ امّا یک ویژگی مهم دارد که هنوز بر سر راه تهران به مشهد است.
در دورۀ قاجار تهران پایتخت است و خطوط مواصلاتی که به تهران میرود. ولی این شهر که در دورۀ تاتاریخیر دورۀ تاتاریخیودش که اوج شکوفایی داشته است و در مسیر جادۀ ابابریشمز پایگاههای مهم تجاتجاریده در دورۀ سلجوقی و ارتباطش از ماورالنهر از یک سمت و از سمت دیگر در بغداد و در داخل فلات ایران یک سر به مرو و یک سر به ری، حالا در وضعیت دورۀ پیدایش این باغ، یک سر آن به مشهد باز میشود و سر دیگر به تهران و اهمیت مکانی خاصّی دارد.
این داستان باغ مرا میخواند و این تصاویر را ما دیدیم اینجا شما ببینید ما گفتیم در یک سرزمینی که خشک و بیابانی هست و تأکید میکنم هیچوقت نگویید که باغهای ما باغ کویکویریت؛ ما در کویر باغ ندانداریمما در حاشیهی کویر زندگی میکنیم و باغهای ما در منطقۀ بیابانی هستند و بیابان جایی است که اگر آب به آن برسد جایی میشود که به آن آبادان می گویند و آبادیها آنجا به وجود میآیند. این کانتکست سرزمینی ماست، بیابان؛ امّا چه نوع بیابانی؟ اینجا میبیند این کوهستان را ببینید؛ واین یکی را؛ این پدیدهی آبادانی در ایران در دشتهایی اتفاق میافتد که پایهکوهی هستند و تمام حیاتشان وابسطه به آبی است که از این کوهستانها به زیر زمین نفوذ پیدا کرده طی میلیاردها سال و سفرههای آبزیرزمینی را بهوجود آورده و امکان حفر قنات و بعد رساندن آب به بیابان را فرهم آروده است. در دامنه کوهها نخستین استقرارها شکل میگیرد بر اساس چشمهها ولی همان چشمه باعث میشود که حفر قنات ابداء بشود و بیایند جلو و در دشتهای حاصلخیزی که سیلابها در طول سال به عنوان آبهای فصلی جاجارییشوند و یک آبرفتهایی را بهوجود میآوردند و هیچوقت آب دائمی آنجا نیست و به کمک قنات این باغها احداث میشود. پس این کانتکست را هم شما داشته باشید.
این باغی که اامروزبه صورت مخروبه هست میخواهم در کانتکست سرزمینی و در کانتکست مکانیابی و در کانتکست فرهنگی اجتماعی و اقتصادی برسی کنم شمن اینکه با این برسیها طرح آن را پیدا کنم و بفهمم که طرحی آن به چه اساس بوده است.
خانم دکتر تا اینجا بهنظر شما بحث را چطور میتوانیم پیش ببببریم جای بحثی هست؟
اعتضادی: مفید بودن یا مفید فایده بودن بیشتر مورد نظر است یعنی یک پدیده ای که خانم گوتین یوتیلیتی(utility) را به کار میبرد که از محصولات است امّا این مفید فایده بودنش صرف اینکه بانی باغ بخواهد از محصولات امرارمعاش کند نیست. اوّلاً باغ ایرانی اگر شما به سراغ دهخدا بروید میگوید: محوّطهای است محصور و پر از درختان مسمر.
یعنی درخت مثمر ویژگی باغ ایرانی است؛ و باغی که درخت مثمر نداشته باشد اامروزهما با آن مواجه هستیم که شهرداریها اینها را همه تبدیل به پارک کردهاند و نمیتوانند از عهدۀ نگهدادارینها بربیآیند.
رضوی: پس اجازه بدهید من سوالم را نگه دارم چون شما در ابتدا تأکید کردید که از مقیاس اثر شروع میکنید بحث را و من حراس این را دارم که سوال من قدقدریی قراقراریجاد بکند در خود من و دیگر شنوندگان در خصوص اینکه ما از مقیاس اثز داداریمغاز میکنیم. بخشی از سوال من همینطور که در فرمایشات شما هم بود پاسخ را میبرد در مقیاس منطقهای و بعد در مقیاس سرزمینی؛ علت این است که خود شما هم اشاره فرمودید که باغ گاهی وقتها پذیرای مهمان های ویژه در مقیاس سیاسی اجتماعی بوده و در بیرون از شهر. بحث من قدقدریراتر از بحث تولید و اقتصاد؛ فکر میکنم مطرح کردن این موضوع در این لحظه کمی فرمایشات شما را مخدوش بکند و مقیاسها را بهم بزند.
اعتضادی: اتفاقاً قسمتی که توضیح دادم بخش اوّل سوال را میپوشاند و بخش دوّم در ادامه میآید. ببیند یکی دیگر از کانتکستهایی که ما در این باغ که اسم آن باغ نشاط نیشابور است ولی چون منطقهای که در آنجا احداث شده آبادیای بوده که اامروزهبه عنوان شهر شناخته میشود و اسم آن را گذاشتهاند شهر فیروزه چون معدن فیروزه آنجا است مثل باغ ماهان کرمان هم این مورد را باید بگوییم باغ فیروزۀ نیشابور، ولی باغ فیروزه نیشابور خیلی گیج کننده است چون فکر میکنیم باغ فیروزۀ نیشابور چیست کمی گیچ کننده است؛ خانم بهبانی یک مقالهای نوشتهاند و راجع به این باغ نوشتهاند: باغ شهر فیروزه.
ولی همه جا من میگویم باغ نیشابور برای اینکه این باغ صدسال به اسم باغ نشاط نیشابور شناخته میشد.
جزئیات قرارگیقرارگیریاغ خود یک کانتکست است و قابل تحلیل است. یک اتفاقهایی در این مملکت میافتد که ما مردم دچار احساس حقارت میشویم و میخواهیم که این حس را جبران کنیم؛ مثلاً فکر میکنیم که ما روستا بودهایم و شهر شدیم اسمش را باید عوض کنیم که خاطره آن روستا از بین برود و ما را شهشهریدانند اینجا آن آبادی بوده در سیصد سال پیش به نام بزغان و واژه معنایی دارد که معلوم نیست چیست ولی چون منطقهای ترکنشین کردنشینی هست و اینها با هم زادوج کردهاند این واژه ممکن است از ترکی یا کردی آمده باشد و امّا نتیجه چه شده است؟
به قول اامروزیها این برغان همیشه یک روستا و در آن کانتکست همیشه یک آبادی بوده است وقتی شهر شد تصمیم گرفتند که اسم آنرا عوض کنند و چون معدن فیروزه در اینجا هست اسم شهر فیروزه را به خود گرفت؛ و بعد در مکاتبات مینویسند مثلاً شهردار محترم شهر شهرفیروزه و چند سال به این شکل گرفتار بودند و بعد گفتند که اسم را بگذابگذاریموزه.
حاصلخیزتخیزترینقۀ نیشابور غرب منطقۀ نیشابور هست و برای همین خیلی از آبادیها در این منطقه بوده و اتفاقاً خیلی از این آبادیها اربابهای متعددی داشتند از رجال شهر در زمان قاجار و پهلوی و تا زمان اصلاحت ارضی؛ و در این منطقهها باغهای مختلف اربابی ساخته شده بود؛ امّا یگانه باغی که از نظر طرّاحی و زیباییشناسی شاخص بوده باغ نشاط است که اینجا سوال پیش میآید که چرا؟
بانی آن که بوده؟ و چرا در این نقطه؟ مگر این بانی املاک زیاد و باغهای متعددی داشته؟ چرا این باغ اهمّیت پیدا میکند؟ پاسخ این است که بهخاطر جاده این موضوع رخ داده.
ما چگونه جستوجو را شروع کردیم؟
مدّتها این وضعیت موجود بود و مردم محلی میشناختند امّا یک زمانی سازمان میراث فرهنگی متوجّه شد که اینجا یک باغ رها شده هست و شما اینجا ببیند که حتی درها را هم کندهاند و در عینحال با تمام ویرانشدگی شما در عکس هوایی دیدید که اثر معدودی از درختها بود ولی با این صورت دارد ما را به خود میخواند و ادامه این دیوار را میبینید و میرسید به گوشۀ دیوار که میخواهید به کنج بپیچید میبیند که یک برج وجود دارد.
خوشبختانه چهار طرف دیوارها گرچه نیمه مخروبه امّا باقی مانده و چهار طرف برج دارد. برج سوال برانگیز است. چرا برج دارد؟ داخل میشویم و میبینیم که این درختها که میبینیم به جز این قسمت که درختهای پستهای هستند که به علت کمآبی ماندهاند و محصولی نمیدهند این درختهای اصلی باغ هستند که به صورت کاجهایی هستند که ماندهاند و چنارها از بین رفتهاند و این هم بهخاطر ایناست که باغ آب ندارد و اینها با بیآبی سازگارند.
پدیده دیگر این که نیشابور در آن دوره جامعهای ارمنی دارد که عمدتاً کار آنها تجارت پنبه است و خانههایشان داخل کاروانسراست. در کاروانسراها یک بالا خانه درست میکنند شبیه به آپارتمانهای اروپایی و روسی و زندگی میکنند و پایین خدمه هستند و پنبه را از مالکانی که کشت میکنند میخرند و صادر میکنند به روسیه.
این باغ تفرّجی است ببینید چقدر طراحی جذّابی دارد! کلاً روی زیباییشناسی کار شده وقتی برسیم به آبنما و حوضها و . . . یک باغ تفرّجیست که اتفاقهای تفرّجی در آن میافتد ولی در عینحال مرکز مدیمدیریتاورزی در یک منطقۀ بزرگ است.
میوههای باغهایی که صرفاً برای میوه ساختهشدند میآید اینجا، ابابریشمشی در آن اتفاق میافتد و محصولات کشاورزی اینجا انبار میشوند و از اینجا به شهر صادر میشود و از آنطرف با عشقآباد ارتباط مستقیم دارد.
این کانتکست اجتماعی آن دوره را میگوید. مالک این باغ بنابراین بین مالکین آن منطقه شخصیت ثروتمند و شاید بشود گفت متنفذتمتنفذترین این موضوع به حدّی است که در زمانی که در این فعّالیتهای اقتصادی هست از طرف احمدشاه حکم نیشابور و سبزوار را به او میدهند و اوّلین شخص هست که خارج شاهزادهها به این مهم میرسد و مدّتی حاکم این دو شهر است و این دو شهر هم اقلیم مختلف و معیشت مختلف دارند سبزوار متمرکز بر تجارت است و نیشابور متمرکز بر فلاخ و این دو شهر را مدیرت میکند.
بانی در نقطهای که احساس میکند این نقطه مهم است و قنات دارد و یک ده در کنار است و مزارع هم موجود؛ درکنار مسیمسیری قصد صادرات پنبه دارد یک باغی میسازد تفرّجی (باغ تفرجی). اینجا یکی از چراها حل میشود در چه زمانی؟ در زمان قحطی. من در یکی از کتابهای معمامعماریندم که در ۱۹۳۰ در آمآمریکارایسلر ریسک میکند و در آن زمان یک آسمانخراش میسازد؛ بانی هم ریسک میکند در یک دوران بحران اقتصادی و قحطی یک باغ میسازد. خشکسالی آمده بارندگی نیست و آذوقه را انگلیس برده و مردم همه گرسنهاند، ولی او هنوز پشتوانه دارد و غلّه دارد. معروف بود در نیشابور تا وقتی که من بچه بودم میگفتند: سالار معتمد (بانی باغ) به این آوارگان بن میداد و در عوض کار به اینها غلّه میداد.
سالار معتمد این باغ را با کار این قحطیزدگان ساخت و جماعتی را از قحطی نجات داد. این خود میشود یک بحث اجتماعی فرهنگی که باغی را نیاز دارد در یک نقطۀ خاصی و شرایط هم بهگونهای هست که عدّهای آدم بیکار آماده انجام این کار هستند ولی اجحافی صورت نمیگیرد و مزد میگیرند. اینها نمونههایی از آبادگگریاربابان تاتاریخیران است؛ نمونهی شبیه به این را من در بیرجند مطالعه کردم در «کتاب مالک و زارع» خانم لمتون میبینید اربابهای آنجا که از خانوادهی شوکتالملک هستند بسیار منصف با زارعین رفتار میکردند و به همین دلیل بسیار بیرجند آباد شد که آنهم با باغها بود که آن بحث جدایی است.
این طرح باغ اوّلاً نشان میدهد که یک باغ تفرّجی و برای گردش و حتی نشان دادن قدرت و اقتدار است و در انتها هم غیرمتعارف است؛ آن محور شبکهای را در زیر نقش میبینیم ولی در داخل میبینیم محورهای حرکتی منحنی ایجاد شده و در وسطشکل خاصّی به خود گرفته. این منحنیها را هم نمیتوانیم بگوییم که از طرحهای باروک کپی گرفته شده یا از طرحهای اروپایی کپی شده کپی نشده بلکه الهام گرفته شده است.
اما اگر زیرنقشها را ببینیم متوجّه میشویم هنرمندان ایرانی که به رسم اسلیمی مسلّط بودهاند اینها را کشیدهاند؛ یعنی در یک شبکه مربع آمدند و این قوسها را پیاده کردند و درواقع روحیه طراحی ایرانی در آن است.
این جا به نظرم جای خوبیست که ما بحث سودمندی را مطرح کنیم. به نظر میآید از مجموع شواهدی که فراهم میشود خصوصاً از جستوجو در باغهای گمشده و ویران شده، ویرانه که ویرانی یکی از جاهایی است که ما میتوانیم خیلی راحت از آن درس بگیبگیریمل باغهایی که هنوز رونقشان را حفط کردهاند مثل باغفین؛ از آنجایی که خیلی از اوقات کمی از سرشت اولیهشان فراموش شده و بعد تفرّجی آمده و باغ را بلعیده خیلی از قصّهها قدیمشان هنوز خوانده نمیشود ولی باغ ویران شده خیلی داستانهای نهفته دارد.
مانند تصاویتصاویریما از سردر نشان دادید. به نظر میآید وقتی صحبت از سودمندی به میان میآید منظور سودی است که مقیاس سرزمینی دارد؛ یعنی زمانی که شما میخواهید باغ برجستهای را به ححریمشهر نزدیک بکنید پیش از شهر (پیش درآمد شهر) به پیشواز فرد میرود و صورت خاصی از پذیرش است که شاید در بین تمدنهای دیگر خیلی سابقه نداشته؛ و حتی ما در تحلیل قاجار میخوانیم که باغهای قاجاقاجاریمحض اینکه شهر گسترش پیدا میکرد و در داخل شهر قرار میگرفت انگار این پایگاه استقبال از دست رفته بود ضرورت احداث یک باغ دیگر مطرح میشد و وقتی توالی ساخت را خصوصاً در تهران نگاه میکنیم میبینیم که هر بار که دیوار شهر گسترش پیدا میکند به سمت ححریمسبز، ححریمسبز شهر میرود جلوتر و بعد ما این را در نوشتهها و سفرنامهها خیلی میبینیم که میگویند ما با رسیدن به باغ متوجّه میشویم که به شهر رسیدیم و آنچه که خاطر جمع میکند دیدن شهر را باروی شهر است مثل شهر های رنسانسی .............است اینجا سبزی همان خاطر جمعی را میدهد.
شما در توضیحات باغ نشاط گفتید که هم ساخته شدنش در دوران بحران است و هم شیوۀ ساخته شدن آن با بهرهگیگیریز نوع کاکاریه به هر حال التیام میبخشید قحطی را و هم موقعیت که بر سر یک راه رونق اقتصادی جدید بود؛ و صورت بسیار نوآورانهای را ایجاد میکند به نظر میآید ما باید به این مسئله هم بپردازیم که بحث سودمندی در مقیاس سرزمینی در مورد باغ جایی مطرح میشود که باغ میآید به مثابه چراغ سلامتی یک مجموعه مینشیند بر سر صحبت، یعنی تا زمانی که رونق دارد و کارآفکارآفرینینجا حضور دارد اوضاع به سامان است.
من وقتی که در متون میخوانم که قهر و غضب دستگاه حکومتی شامل یک خاندان میشود اوّلین کاکاریه میکنند این است که آب را به باغشان میبندند یعنی ما در متون تاتاریخیسیار میبینیم؛ ظاهراً این سایهای از آبادانی صاحبباغ است یعنی اینجا صاحب دارد و خودش متوّلی آبادانی است و باغ خیلی نشانۀ حسّاسی است. اگر که ما در عصر دیجیتال دنبال شهر هوشمند میگردیم باید به این توجّه بکنیم که باغ مثل عرصههای کشاورزی نیست؛ شما ممکن است که عرصههای کشاورزی را برای دورهای رها بکنید حتی برای بارور شدن زمین امّا باغ حتی برای دورۀ کوتاه نمیتواند از آب محروم شود؛ بنابراین چراغ سلامت است.
اگر اینطور فکر بکنیم در مقیاس سرزمینی که ما داداریمرمورد باغهای فراموش شده صحبت میکنیم چه تعداد از این چراغهای سلامت خاموش شدهاند و چرا؟ و ارتباط آن با بحث اقتصادی اندکی بیشتر روشن میشود یا نه؟
اعتضادی: قبل از اینکه به بحث اقتصادی بپردازیم همین باغ پیشآیند شهر، باغ نشاط اینجا که قرار میگیرد گفتیم که چون در این ملک وجود داشته و اینجا ملکی به نام تقیآباد بوده و زمینهای زراعی داشته و قنات داشته و صاحب این باغ هم در املاکی که داشته باغهای متعددی داشته و باغی را اینجا میسازد متفاوت با آنها کنار آن راه هست؛ که این باغهای اربابی ما در واقع نقش اساسیشان که همان نقش اقتصادی آنها هست مرکز مدیمدیریت سرزمین و منطقه کشاورزی هستند که در اختیار مالک هستند.
•\t
•\t وقتی بخابخاریی دیوادیواری را مشاهده میکنیم میبینیم که به سبک روسی هستند و بنای قدیمی شومینهای داشته که در آن زغال روشن میکردند مانند باغهای صفوی. این یعنی زمستان در اینجا زندگی میکردند. داستانها را که میشنوید، فرزندان این صاحب باغ تعتعریفیکردند که: «ما زمستان زیر کرسی در این اتاق میخوابیدیم». یعنی یک زندگی دو وجهی داشته و هم در شهر خانه و اندرونی و اینها داشته و هم در باغ و بعد هم عمارت اولیه تبدیل میشود به اندرونی و بعد عمارت دوم را میسازد، بیرونی چرا؟ چون حاکم شهر شده و رفتوآمدها زیاد شده.
این آدم به نظر میرسد از طرف حکومت یک لیاقت مدیرت دارد و خارج از خاندان قاجار به او حکومت دو شهر را میدهند و بعد در مقطعی حتی والی خراسان و سیستان میشود که بلافاصله رضاشاه کودتا میکند و ایشان را تعبید میکند و زندان میبرد و از این داستانها. پس این مدیمدیریتشی داشته که این آدم با نفوذتر هم شده وقتی که نفوذ بیشتر داشته بیشتر در آبادانی کوشیده و اقتصاد شهر نیشابور در واقع در دست این آدم(سالارمعتمد) بوده از ططریقاملاک و این باغ.
باید کانتکست اجتماعی مالک باغ را بگویم چون بحث اقتصادیاش درواقع همین است که باغ را من حلقۀ اتصال شهر به کشاورزی مناطق روستایی میبینم و این باغها میتوانند قدرتی داشته باشند که به قول خانم دکتر بشوند چراغ آبادانی و نشانه آبادانی؛ اصلاً بهطور سمبلیک ما در شاهنامه داداریم تمام این پادشاهان باغ داشتهاند.
وقتیکه فکر میکنم ایرج کشته میشود ففریدونکه عزاداعزاداریند باغ را به آتش میکشد، یعنی ایرج که نیست آبادانی هم نیست. یا این که در تاتاریخیخوانیم آب را بر باغ میبندند؛ باغ مقر قدرت اربابها بوده و مقر قدرتی که تضمین کننده آبادانی یک منطقه بوده است؛ وقتی که آب را بر آنجا ببندند یعنی سخت تتریندشمنیها را کردند، یعنی تختخریبک منطقه را انجام دادند.
اگر در مقطعی بوده که حاکم در خانۀ شهر و یا در دیوان خانه بوده میرفتند داخل شهر. این میشود جایگاه اجتماعی که باغ در آن شکل گرفته یعنی از ان باغ اربابی فراتر میرود و میشود باغ حکومتی چنانکه مردم محلّی آن عمارتی که در وسط باغ بود را میگفتند عمارت وسط یا عمارت بیرونی و میگفتند عمارت حکومتی چرا؟ چون صاحب باغ حاکم است و خیلی از امور حکومتی در آنجا پیگیپیگیریشود.
این باغ نه تنها فقط محل رفتوآمد اشراف است محل آدمهای اهل فرهنگ هم بوده؛ دکتر قاسم غنی را میشناسید؛ او اوّلین مصحّح حافظ و پزشک بوده و در تهران، ولی رفتوآمد داشته به اینباغ. در اواخر عمر مالک باغ، شهریار شاعرآذشاعرآذریمور اداره ثبت یا دارایی در نیشابور میشود و او هم در این باغ رفتوآمد میکند و به اصطلاح پاتوق میکند؛ شهریار برای چه به این باغ میآید؟ چون اینجا هوای شاعشاعریرد، کمالالملک را در این باغ است؟ چون مجالس خاصی در سطح فرهنگی در این جا برگزار میشده. فرض نکنید که محل عیش و عشرت اربابان صاحب ثروت بوده بلکه این بعد فرهنگی هم بوده.
اینها نشانه دورۀ گذار و تحول اقتصادی این اربابهاست که میتوانندکارهای خاصی بکنند و دنبال نوآوآوریم هستند.
بحث نوآونوآوریمطرح است در دورهی ناصرالدّینشاه به بعد. صاحب این باغ و همهی رجال شهر که باغ داشتند و ملک داشتند خانوادهشان با درشکه به باغ میرفتند؛ حتی من خودم در بچگی وقتی که باغ مادربزرگم میرفتم در بیرون شهر با درشکه میرفتیم؛ چون پنج شش نفر در نیشابور اتومبیل داشتند و اتومبیل کرایه هم موجود نبود.
اینها با درشکه رفتوآمد میکردند امّا بانی این باغ بنا بر ارتباطی که با روسیه داشته این روحیهی نوآونوآوریاو تشدید میشود که او اتومبیل دارد و عکس آن هم در باغ موجود است . این طرح نوآرانهای که ما در باغهای بعد از ناصناصریندین باغ هم در تهران) داداریمه طراحی میشود بخاطر آن ذوق ایرانی به غیر از اینکه می خواهد مکنت صاحب باغ را نشان دهد مناسب شیب تند شمالی جنوبی و شرقی غربی که دارد برای حرکت اتومبیل است. روی این محور که میآید و میخواهد که به این عمارت میرسد یک طبقه ساختمان باید برود بالا؛ از این خط منحنی میشود و یک دور اینجا کنار استخر آبی که به آن میگفتند ددریاچهو وسط آن جزیره بوده میچرخیده و دوباره از این انحنا میآمده و از اینجا میرفته به سمت عمارت بالا.\u
003c/p>
پس مناسب حرکت درشکه و اتومبیل و دارای یک طرح جذّاب هم بوده و در بازیهای زیباییشناسانهای دارد به آب هم یک اشارهای هم میکنیم و رد میشویم و بیشتر می خواهیم که آن کانتکست و روایت باغ را بفهمیم.
این یکی از تابلوهای کمالالملک است که الآن دست ورثه است و تا وقتی که باغ اثاثیهاش بود این هم در باغ بود که به باغ اهدا کرده بوده.
با داستانهایی که ما مرور کردیم به این نتیجه رسیدیم که این باغ هم مثل سایر باغهای اربابی مرکز مدیمدیریتطقه بزرگ کشاورزی بوده و آباد کردن منطقه با ساختن این باغ وسعت بیشتبیشتریگیرد؛ یعنی زمینهای بیشتبیشتری کشت میرود؛ یعنی آبادی تقیآباد یکدفعه شروع میکند به وسعت گرفتن با ساخته شدن این باغ.
یک صحبتی خانم دکتر کردند که باغهای اربابی نشانۀ حضور آن ارباب هستند، نشانه حضور و تسلّط او بر سامانهی کشاورزی، این یک نشانۀ خیلی شاخص بوده از حضور پرقدرت مالکی که سامانۀ کشاورزی را مدیمدیریتکند. خوشبختانه خوشنام از آب درآمده، خیلی وقتها این نشانۀ حضور ترسناک هستند.
حقیقت را نمیدانم ولی شنیدهام آن شاهزاده فرمانفرمایی که باغ ماهان را ساخته به کلهکن معروف بوده، یعنی خیلی خشن بوده. ولی اینهم نشانه حضور است و باغهای اربابی نشانۀ حضور هستند و این نشانۀ حضور در نیشابور است نه فقط در منطقۀ خودش که بسیار دیگدیگری رجال این باغها را دارند در منطقۀ خودشان این نشانۀ حضور در کل منطقۀ نیشابور هست.
یکی از حضّار(جورابچی): ببخشید یعنی آب جاجاریضور ندارد؟
(1:38:55) وجود داشته و از پای درختان عبور میکرده به صورت دو طرفه، باغ گلشن طبس هم به همین صورت است. در باغ گلشن دو نهر از دو طرف خیابان باغ عبور میکنند. اینجا هم همینطور است. در زیر این حوض تنپوشه وجود دارد و اصلاً از رو نمیآید که آب نمایش داده بشود آب میآید در این دو نهر، و این تغییرات در جهت مدرن شدن و اینکه ماشین بیاید و در اینجا عبور کند است و این را می برند درست پایین این عمارت که ارتفاع میآید پایین و آنجا آب در یک محوطهی گرد که اسمش را گذاشتهاند ددریاچهو وسط آن هم یک جزیره و در آن محوّطه جمع میشود و بعد از آن محوّطه با یک آبشار و بعد آبشره که آبشره را دیدیم آنجا مستقیم میآید رو، به همان باباریکیه آبشره را دیدیم و بعد سع یا پنج حوض بین اینها هم آب نمایشی هست ولی دوباره در فاصله ای که اتومبیل میاید و میخواهد به کنار بپیچد این تمام میشود.
من تمام نقشهها را نگذاشتم چون خیلی وقت میگیرد؛ یعنی تمام اینها کار شده است بعداً حوض و آب نمایشی هم محو شده بود ما شنیدیم زمانی که مبارزه با مالامالاریا آمده بودند و گفته بودند تمام این حوضها را بپوشانید و اینها از زیر خاک درآورده شد و آقای دکتر گلستانی واقعاً اینجا کار باستانشناسی انجام دادند.
تمام این حوضها جویها و مسیرها و حتی تنپوشهها و فوارهها که با شیرفلکه باز میشود همهی اینها را ایشان پیدا کردند.
ببینید، مسیر آب این بالا که میآید و جلوی اینجا را ما پیدا نکردیم ولی من شنیدم که جلوی این عمارت اصلی و قدیمی باغ یک حوض بوده و منطقی است که باشد و پیدا نشد؛ وبعد از زیر از ططریقتنپوشه میرفته چون درشکه و ماشین باید از اینجا حرکت میکرده و میآمد هاینجا و این حوضی که الآن گودلش را دیدید دوباره میرفته زیر و فقط از دو طرف درختان جاجاریوده و میآمده از این عمارت که عبور میکرده رو میشده. با آبشار به پایین میآمده و بعد با آبشره در این دایرهی صورتی مسیر حرکت اتومبیل است.
این دایرهای که وسط میبینید آن ددریاچهاست. از اینجا تا اینجا آب رو هست و در مسیر هم حوضهای متعدد و آبشرهها بوده که در این شیب حرکت میکند. در اینجا و یا اینجا تمام میشود؛ پس اینجا مسیر اتومبیل است که اتومبیل از اینجا حرکت میکرده و به این عمارت میآمده یا از این جا حرکت میکرده و میرفته به طرف این عمارت و درشکه هم همین مسیر را و عکس هر دو هم موجود است در باغ. در این تکه که نهالکاکاریست خزانهی باغ است (خزانۀ باغ جایی است که در آن نهال میکاشتند)
این لکّهها که در عکسهای هوایی دیده میشود هنوز نمیدانیم چیست و به نظر میآید درست ققرینههم هست؛ شاید عکی برای پاییز یا زمستان است و تاکستان باشد ولی نمیتواند چهار تاکستان داشته باشد و میدانید تاکها خشک میشود و روی زمین دیگر آن سبزینگی و انبوهی را ندارد؛ یا اینکه محلّی بوده که درختان را کندهاند تا دوباره نهال جدید کاشته شود و ما نمیدانیم و نتوانستیم بفهمیم ولی نفش باغ را ببینید در اینجا، این یک طرح و هندسهی جدید است ولی خیلیل تقارن وشکل ترسیم آن دقیقاً با این مربعهایی که میشده بر روی زمین ترسیم کرد و بعد قطرها را کشید همخوانی دارد و این خطوط را درآوردند؛ یعنی بهنظر میآید که روحیهی معماران ایرانی که تزئینات اسلیمی میکردند و به این ترسمات آشنا هستند در این باغ نقش داشته. ما نمیدانیم که طرّاح که بوده و فقط با توجّه به صحبتهای دکتر غنی در کتابشان میدانیم این آدم هیچ مسافرتی به جز مشهد نمیرفته و حتی تهران هم نمیرفته ولی به اندازه یک آدم جهان دیده اطّلاعات داشته از دنیا به علّت آدمهایی که با آنها مرتبط بوده؛ از این آدمهایی که با او مرتبط بودند کسی این طرح را داده مشخّص نیست.
این عکسها خیلی به ما کمک کرد. ببینید این آنجایی است که آب در آن عرض کم رو میشود. از آن عمارت وسط تا میانهی راهی که اتومبیل رو هست به صورت آبشره، جوی آب، حوض و همینطور چند بار تکرار میشود و میرود به دو طرف خیابان باغ. پله های اینجا صاف نیستند و منحنی هستند؛ ما اول فکر میکردیم صاف هستند ولی وقتی از زیر خاک درآمد دیدیم اینها انحنا دارند. لباس پوشیدن افراد زمان زندگی در باغ را مشخّص میکند. این عکسها برای ۱۳۱۰ است. صاحب باغ در ۱۳۱۲ فوت میکند و بعد پسرها این جا را مدیمدیریتکنند. اینهم استاد شهریار هست در اینجا.
این عکس برای قبل از اصلاحات ارضی است و باغ آباد است و استفادا میشود توسط ورثه و این جا یک مراسمی باید باشد و خانواده جمع شدهاند؛ لباسها همه فرنگی و مدل همان دورۀ تحوّل است و برای دههی بیست یا سی هست این عکس. ساختمان را بر اساس همین عکسها الآن مرمّت کردهاند و شدهاست ساختمان میراث فرهنگی شهر فیروزه و ساختمان بالایی درحال مرمّت است.
ما گفتیم باغ از فرهنگ برآمده وتمام این حرفهایی که من زدم برای این بود که یک کانتکست کاملی از آن زمان ساخت و زمان زندگی باغ به دست بیاید گه جغرافیایی و اقلیمی و چه مکانیابی منطقهای و حوزۀ نفوذ و چه ساختار اجتماعی زمان ساخت و ساختار اجتماعی بانی باغ و خانوادهای که در آنجا بودند و رفتارهای اجتماعی همهی اینها را صحبت کردیم و اینها همه مرتبط با فرهنگ زمانه است که فرهنگ دورۀ تحوّل است و من جلسه پیش گفتم و خانم دکتر گفتند باغ فرهنگساز هم هست و نمونه ها در بیرجند و نیشابور هم هست.
در بیرجند وقتی شوکتالملک وقتی شروع میکند به باغ ساختن تمام افراد خانواده به تبع او باغ میسازند؛ گرچه که این اصولاً یک رسم است که اربابان باغ بسازند ولی یک وقتی یک سبکهای خاصی دارند که این باغ با این طرح منحنی که دارد در نیشابور الگو میشود و باغهایی که بعد از این باغ ساخته شدند توسط اربابان در نیشابور و ما از عکسهای هوایی ردشان را پیدا کردیم همه رفتند سراغ همین انحنا به صور مختلف و در واقع فرم باغ ایرانی را متحوّل کردند یعنی یک فرهنگ جدید در باغسازی در نقش نه بلکه در طرّاحی و شکل که یک الگوی جدید شد در یک زمینه طرّاحی که میشود گفت فرهنگ جدید در طرّاحی بهوجود آمد که ریشهی آن را ما میگوییم در تهران اتّفاق افتاده بود؛ اوّل از پارک امینالدوله و امینالضرب شروع میشود که ایدههای پارکهای اروپایی را میگیرند تا و یکی دیگر که حضور ذهن ندارم و خیلی ناشناخته است ولی جال است که چند دایره در وسط دارد و منحنی دارد.
رضوی: خواهش میکنم؛ اولاً آقای فرشچین اعلام کردند که ایشان هم اهل نیشابور هستند. خانم دکتر اگر اجازه بفرمایید یک جمعبندی کوچک بکنم و از بابت اینکه در نقشهی ذهنی خودم چیزی از فرمایشات شما جا نمانده باشد و امیدوارم که برای بقیهدوستان هم مفید باشد.
به گمانم مروری که فرمودید با وعدهای که داده بودید که باغ را در بستر آن که هم بستر ملموس و ناملموس است بشناسیم و آن توضیحات جغرافیایی که در مورد مکان قرارگیقرارگیری فرمودید نقطۀ بسیار مهمّی است و به صورت یک یادداشت باید وجود داشته باشد.
حتی برگذارکنندگان باید به فکر این بیافتند که یک جلسه با عنوان باغها و راهها بگذارند به دلیلی اینکه شما به مسیمسیری اینباغها داشتند اشاره کردید به نظر میآید روایتهای ناگفتهی بسیابسیاریجا وجود دارد.
از مبحث جغرافیای استقرار این باغها که بگذبگذریم تحلیلهای اقتصادی که رسیدید و من سؤوالات مختصر پرسیدم از شما وشما لطف کردید و پاسخ دادید؛ میشود خیلی راجع به این مباحث صحبت کرد، شما خاطرتان هست زمانی که به نظنظریه پیرن برمیخوخوریم جابهجا شدن مرکز ثقل اروپا از بعد از شارلمانی تا قرن چهاردهم، همیشه برای ما جالب بود که چگونه این پزوهشگر تاتاریخیز اسناد اقتصادی برخی از جانماییهای سرزمینی را معلوم کرده و این فرآیندها را آشکار کرده و من به نظرم در این حوزه کار نشده.
اعتضادی: بله در مورد این نقش اقتصادی باغهای اربابی در ایران کار نشده و بعد اصلاً در رابطه با اقتصاد و سیاست هم که شما گفتید که در قرن هجده در آنطرف دنیا کار شده ما الآن در دههی پنجاه جامعهشناسانی داداریمه در این حوزه کار کردند مثل آقای احمد اشرف که الآن جانشنین آقای احسان یارشاطر هستند در مؤسسهی ایرانیکا، ایشان جامعهشناس با دید اقتصادی هستند یربان آبراهمیان یا همایون پاتوزیان، اینها در دههی پنجاه رویرابطهی نظام اقتصادی به طور تاتاریخیر ایران و شهرنشینی چون جامعهشناس بودند که خودش ربط پیدا میکند با سیاست کار کردند و هنوز هم کار میکنند. امّا بهطور خاص آن چیزی که شما میفرماید که در اروپا اتفاق افتاده اینجا نیافتاده است؛ رابطهی باغ و نقش اقتصادی اربابی نشده.
رضوی: بله حداقل ما از آن اطّلاع ندانداریمهنظر میآید که خیلی جای خوبی بود برای تمرکز و دلیل اینکه گفتیم باغ به مثابه نشان سلامت یک سرزمین است، این است. و گفتیم که این سلامت میتواند چند لایه باشد یعنی سلامت اقتصادی و کشاورزی و اقتصاد بازرگانی در واقع در هردو جا این به معنای نشان سلامت بود که در جایی قابل رؤیت و اتّکا هست و احساس امنیت در مخاطب بهوجود میآورد.
به بحث فرهنگی که رسیدیم من سوالی نپرسیدم ولی شما که داشتید در خصوص حضور برجستگان فرهنگی در این باغ صحبت میکردید؛ من را یاد متون متعددی انداخت که زمانی که اینچنین وجهات پیدا میکند در حدّی که بزرگان و خصوصاً بزرگان فرهنگی آنجا را محل استقرار و گفتوگوی خودشان انتخاب بکنند این به چه معناست؟ اوّل ازهمه که یاد کتاب جشن ویک اند ران همینگوی افتادم که زمانی که بزرگان در مناطق مختلف یک سکونتگاه این قدر موجب تماشای مردم میشود؛ یعنی باعث میشود آن مکان به عنوان نشان سلامت فرهنگ بشود. نکتهی دیگر اینکه یاد کلاسهایی که در خدمتتان بودیم افتادم و اینکه در دورۀ رنسانس چقدر بزرگان و خصوصاً بزرگان کلیسا از باز کردن درهای باغهای خود به روی مردم به دنبال حلب وجاهت اجتماعی بودند؛ و من پاره روایتهایی در مورد باغ ملک تهران دیدم و در این خصوص شندیه بودم و جناب ملک هم در این حوزه شناخته شدهاند و دیدم آنجا هم دقیقا همین بود؛ رویداد پذیپذیریغ به واسطهی حضور افرادی که حتی سلام و حضورشان بههرحال جهان را رنگ دیگدیگریکند به چه شکلی در میآید. ما داداریمائم دربارهی اینکه باغ به مثابه سلامت است صحبت میکنیم و الآن داداریمر مورد سلامت وجههی مالک باغ صحبت میکنیم و من فکر میکنم آنجا هم بحث همین بود که برای بالا بردن وجههی عمومی بودند. بعد فکر می کنم که چقدر خوب است که بزرگان روزگار گوش بگیرند این موضوع را که وجاهت از این حاصل میشود که دل چه کسانی به شما گرم است و پشت شما به چه کسانی و این تمام شدن بزرگان فرهنگی به نظر میآید که یک تصویتصویریاد میکند که وقتی یک جایی هس که دل افراد در یک مقیاس دکتر غنی و کمالالملک به آن گرم است دل جامعه گرم میشود.
اعتضادی: حتی مثلا تجّار مهم مشهد که وجههی اجتماعی خیلی بالایی دارند حاجی ملک بود که او هم از مشهد از معاشمعاشرینب باغ بود که او هم اروپا رفته بود و او هم مشوّق بود که این بچهها را بفرستند اروپا این تکّفل دوتا از این بچهها را حاجی ملک بر عهده میگیرد و تکّفل سهتا را دکتر غنی یعنی معاشمعاشرینیحد بالاتر از دانش خود همیشه پش خود داشته.
رضوی: و بعد به بحث افول دوران باغ و افول دوران رونق هم رسیدید که آن هم فکر میکنم بسیار آموزنده بود بیش از هر چیز بالأخره تماشا و شندیدنش آسان نیست و متأمل میکند انسان را ولی اینکه من ابتدای عرایض گفتم که گاهی وقتها این باغهای گمشده و این باغهای ویران بهتر به ما درس میدهند؛ اینجا واقعاً ثابت میشود که انداموارگی این پدیده چقدر شدید بوده یعنی به قدقدریز بابت متابولیسم و نوسج وصل بوده به پیکر اقتصادی فرهنگی در جامعه مختوم شدن هر کدام از اینها این سرپنجههای سلامت شده و من فکر می کنم که به این ترتیب واقعاً علاوه بر باغها و راهها ما جلسات باغهای گمشده را هم باید پاس بدابداریم دلیل اینکه اینها نشانۀ سلامت گمشدهی ما هستند.
اعتضادی: دقیقاً این باغهای گمشده را همان نظام زیستی حتماً باید برسی کنیم و ارتباطش را با آبادنی منطقه و شهرها یعنی کاملاً با شهرها مرتبط است.
چند نکتهی کوچک هم بگم. یکی در نظام ارباب و رعیتی ما و اینکه گفتند کاردینالها در باغها را باز میگذاشتند در دورۀ رنسانس و یک قواعدی هم تعیین میکردند که مراقب گیاهان و تزئینات باغ باشید؛ باغ های اربابی ما درشان کلاً باز هست و تمام روستاییهایی که به عنوان رعیت شناخته میشوند به راحتی در این باغها رفتوآمد میکنند. عدهای از اینها مسئولیت مستقیم دارند یعنی باغبان هستند سرباغبان هستند مسئول آبیاآبیاریند و عدهای نه؛ در فصل جمع کردن میوه زنان و بچههای رعیت میآیند به باغ و میوه جمع میکنند و محشور هستند با ارباب و خانوادهی ارباب. من داستانهایی را شندیم که اینها با بچههای رعیت همبازی بودند و با هم بزرگ شدند؛حتی بعضی با آن بچهی باغبان که خانۀ آنها در باغ بوده وقتی که معّلم سرخانه، بانی باغ برای بچهها میگرفته که بیایند و به دخترها درس بدهند؛ آن دختر باغبان هم در همان کلاس، درس میخوانده. پس روابط طبقاتی شدید لزوماً حاکم نبوده. پس در باغ بر روی مردم باز بوده و باغ اینطور نبوده که یک فضای محصور منزوی بوده باشد و رعیت در آن رفتوآمد دائم داشته. این ها هر روز که میوهچینی بوده هر چقدر که میخواستند میوه میتوانستند با خود ببرند و چیز زیاپی هم با خود نمی بردند و زنان نیشابوری به قول نیشابوریها میگفتند ما در بالمان مقدامقداریاس میریختیم و میبردیم. این بوده که روابطی که داشتند یک روابط سیستمی بوده همانطور که خانم دکتر گفتند.
یکی این نکته بود که نظام ارباب رعیتی میتواند یک نظام حتی عادلانهای باشد و میتواند با خشونت و جنگ هم باشد و من یک تأمل مختصمختصریم، خانهایی که خیلی کلّهکن و خشن بودند غالباً خانهایی بودند که از نظام عشایعشایریاستند یعنی خان یک عشیره بودند و بعد حاکم فلان شهر شدند و بعد در آنجا شهرنشینی و اینها بوده ولی همان خشونت عشیرهای که به قول ابنخلدون عصبیت دارند هنوز در آنها هس؛ و خیلی از خانها این ویزگی را نداشتند. مثلاً در خود خراسان من روی یک ایلی که همه خان کشاورزی شدند ولی اول ایل بودند دائم به مشهد لشگرکشی میکردند. دو ایل، یکی ایل زعفرانلو از شمال و یکی ایل قرائی از جنوب و اینها از خانهایی بودند که خشن بودند ولی این مورد به آن صورت نبوده چون رگو ریشهی عشایعشایریشتند .
نکتهی دیگدیگری راجعبه داستان این باغ میخواستم بگویم برج است. ما دیدید که این باغ چهار برج داشت. چرا این باغ برج داشته؟ باغ فین هم یک باغ حکومتی است و برج دارد و این هم باغی است که به هرحال زمانی مالک آن حاکم است. دلیل چیست؟ برمیگردد به موفعیت تاتاریخی کانتکست آن. شما داستان جانمحمد را شندید. اصلا کلیدر همان کوههای شمال آن باغ است و همان منطقهای که کردها و عشایر هستند و دچار قحطی میشوند و آن یاغی از آنجا در میآید. این باغ اوّلاً در زمان قحطی ساخته شده که یاغیهای زیادب در منطقه هستند؛ برجها برای امنیت از رعیت نیست، برای امنیت در برابر یاغیهایی است که از خارج حوزه تحت فشار زندگی عشایعشایریمراتع خشک شده و گوسفندان میمیرند حمله میکنند به این باغهایی که در آن انبار غلّه هست. به این دلیل برج و تفنگچی داشته و چندین باغ دیگر را هم من میشناسم در نیشابور که برج و تفنگچی داشتند و این بهخاطر امنیت از یاغیها بوده. صاحب این باغ را رضاشاه وقتی کودتا میکند به علت همینکه میگویند تفنگچی دارد زندانی میکنند که بعد ثابت میشود او ایل و قبیلهای ندارد و شش تفنگچی دارد و آزاد میشود. ولی این داستانها مهم است که چرا برج دارد؛ باغ فین را راحت میتوانیم قبول کنیم که چرا برج دارد ولی این باغ اربابی چرا برج دارد و چرا خیلی از باغها برج ندارند؟ باید رفت در یک بستر اجتماعی و دید وضعیت آنجا چطوچطوریده. ولی از طرف رعیت هیچوقت ناامنی نبوده در منطقهای که نظام ارباب و رعیتی هست.